ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Monday, June 09, 2014

همان ماه‌های اولی که کتاب بیشعوری به صورت آنلاین در دسترس قرار گرفت اول آقای برادر توصیه کرد بخوانمش هم خودم نخواستم بخوانم، از ترس اینکه بفهمم بیشعورم، هم یکی از دوستانم گفت چند صفحه‌ای از آن را خوانده است و به نظرش جالب نیامده است. من هم نخواندم شنیدم امسال مجوز گرفته است و در نمایشگاه کتاب هم با امضای دوست مترجم (چون مترجم از ایران رفته است) می‌فروختند، من فقط شنیدم راست و دروغش پای راوی آن. در همان ایام نمایشگاه خواندمش بعضی قسمت‌هایش خیلی نظرم را جلب می‌کرد بعضی قسمت‌هایش به نظرم مبالغه شده بود و بعضی جاهایش واقعا خنده‌دار بود شبیه جک‌هایی که بهره‌ای از حکمت هم دارند، در کل از خواندنش پشیمان نیستم. گاهی اوقات این‌قدر برایمان حوادث آشناست که به گفته‌ی مترجم انگار این حوادث ترجمه نیست خاطرات مترجم است. تصمیم نداشتم اینجا درباره‌ي این کتاب چیزی بنویسم چون تنورش همان دو سه سال پیش داغ‌تر بود، اما حیفم آمد این قسمت از کتاب را نقل قول نکنم به‌ویژه وقتی کار خودم و اطرافیان با اداره‌جات گره می‌خورد حتی اگر مشکلی حل نشود دست‌‌‌کم آدم آرام است که بعضی حرکات و سردرگمی‌ها از کجا آب می‌خورد.  
« جولیا کیدز در خاطرات خود با عنوان «لذت پلشتی» درباره‌ی دوران خدمت خود به‌عنوان کارمند دون پایه در بخش صدور گواهینامه رانندگی می‌نویسد «بازی مورد علاقه ما سرگردان کردن ارباب رجوع‌هایی بود که کارشان هیچ مشکلی نداشت. بعضی وقت‌ها چهار، پنج بار آنها را برمی‌گرداندیم تا سرانجام گواهینامه‌شان را که از اول هم آماده‌ي تحویل بود، بهشان بدهیم.» (ص ۱۰۱) «زمان، ارزشمندترین سلاح بیشعورهای پشت میز نشین است. آنها مقدار فراوانی از این سلاح را در اختیار دارند و شما هیچ. اگر درخواستی بدهید، اعلام می‌شود که دو هفته قبل آخرین مهلت برای تسلیم آن بوده است. اگر برای صدور جواز کسب بخواهید تقاضا بدهید، متوجه می‌شوید که فقط ۶ تا ۷ صبح‌های پنج‌شنبه برای این کار در نظر گرفته شده است. اگر قبل از شروع پروژه‌ای احتیاج به اخذ موافقت‌نامه‌ای داشته باشید قطعا باید صبر ایوب هم داشته باشید. همه‌ي اینها بخشی از «مراحل اداری» است.[...] و البته اگر تمام کارهای شما قانونی و طبق مقررات باشد و هیچ موشی نتوانند در آن بدوانند، به‌‌سرعت شما را در یک چرخه‌ي بی‌پایان می‌اندازند که به آن «امروز برو فردا بیا» گفته می‌شود.»

منبع نقل‌قول‌ها: بیشعوری، راهنمای عملی و درمان خطرناک‌ترین بیماری تاریخ بشیریت، خاویر کرمنت،  برگردان محمود فرجامی



پی‌نوشت: فکر کنم برای همه‌ی ما سرگردانی در اداره‌ها و سازمان‌ها آشناترین سرگردانی باشد. در همین ایام که این کتاب را می‌خواندم با سازمان ثبت احوال چنین مشکلی پیدا کردم و حرفم شد و این روزها پدرم درگیر «امروز برو فردا بیا»های ادارات است، همه‌ی انگیزه‌ام برای این نقل قول از این کتاب، خستگی‌های این روزهای پدرم بود نه چیزی بیش.

No comments: