
« جولیا
کیدز در خاطرات خود با عنوان «لذت پلشتی» دربارهی دوران خدمت خود بهعنوان کارمند
دون پایه در بخش صدور گواهینامه رانندگی مینویسد «بازی مورد علاقه ما سرگردان
کردن ارباب رجوعهایی بود که کارشان هیچ مشکلی نداشت. بعضی وقتها چهار، پنج بار
آنها را برمیگرداندیم تا سرانجام گواهینامهشان را که از اول هم آمادهي تحویل
بود، بهشان بدهیم.» (ص ۱۰۱) «زمان، ارزشمندترین سلاح بیشعورهای پشت میز نشین است.
آنها مقدار فراوانی از این سلاح را در اختیار دارند و شما هیچ. اگر درخواستی
بدهید، اعلام میشود که دو هفته قبل آخرین مهلت برای تسلیم آن بوده است. اگر برای
صدور جواز کسب بخواهید تقاضا بدهید، متوجه میشوید که فقط ۶ تا ۷ صبحهای پنجشنبه
برای این کار در نظر گرفته شده است. اگر قبل از شروع پروژهای احتیاج به اخذ
موافقتنامهای داشته باشید قطعا باید صبر ایوب هم داشته باشید. همهي اینها بخشی
از «مراحل اداری» است.[...] و البته اگر تمام کارهای شما قانونی و طبق مقررات باشد
و هیچ موشی نتوانند در آن بدوانند، بهسرعت شما را در یک چرخهي بیپایان میاندازند
که به آن «امروز برو فردا بیا» گفته میشود.»
منبع نقلقولها:
بیشعوری، راهنمای عملی و درمان خطرناکترین بیماری تاریخ بشیریت، خاویر
کرمنت، برگردان محمود فرجامی
پینوشت: فکر کنم برای همهی ما سرگردانی در ادارهها و سازمانها آشناترین سرگردانی باشد. در همین ایام که این کتاب را میخواندم با سازمان ثبت احوال چنین مشکلی پیدا کردم و حرفم شد و این روزها پدرم درگیر «امروز برو فردا بیا»های ادارات است، همهی انگیزهام برای این نقل قول از این کتاب، خستگیهای این روزهای پدرم بود نه چیزی بیش.
پینوشت: فکر کنم برای همهی ما سرگردانی در ادارهها و سازمانها آشناترین سرگردانی باشد. در همین ایام که این کتاب را میخواندم با سازمان ثبت احوال چنین مشکلی پیدا کردم و حرفم شد و این روزها پدرم درگیر «امروز برو فردا بیا»های ادارات است، همهی انگیزهام برای این نقل قول از این کتاب، خستگیهای این روزهای پدرم بود نه چیزی بیش.
No comments:
Post a Comment