
از بچگی یکی از پرسشهاو دغدغههایم این بود که چه طوری بابا فرش و قالی و تابلو فرش میبینه بهراحتی می گوید این برای مشهد است این بافت تبریز است این بافت کاشان است این نقشهاش کاشان است اما بافت مشهد است، این قم است. خب الان که به این سن رسیدم میتوانم بفهمم که تجربه! اما باز هم برایم جذاب است. از تابلوهایش عکس میگیرم و همیشه چند تایی از عکسهایشان همراهم هست چند وقت پیش داشتم یکی از تابلوها را که به مناسبتی برای برادرم کادو برده بودیم به آزاده نشان میدادم آزاده بقیه را هم دید خیلی خوشش آمد یکیاش را خرید بماند که بابا به رسم بازار به من پورسانت داد بهش گفتم بابا خیالم راحت شد اگر از درس و بحث چیزی گیرم نیامد می آیم بازار. امروز آزاده آمد تابلواش را ببرد به همراه شوهر و دو تا بچههایش آمد بابا هم شبیه گالریها و نمایشگاهها کلی تابلو و زرچارک بهشون نشان داد و دربارهشان توضیح داد خیلی خوششان آمد. درست است که متاسفانه الان بازار فرش ماشینی خیلی داغ است اما من و برادرهایم با فرش دستباف و تابلو فرش طور دیگری حال میکنیم. مثلا دربارهی تمام ابریشم وقتی میگویند خیلی قیمتش بالاست من هر طور که نگاه میکنم میبینم در برابر زحمت و هنری که خرج آن شده است قیمتی ندارد چون هنرمندانه نگاه کنی نمیتوانی قیمت بگذاری بگذریم که کمترین منفعتش برای هنرمند

یعنی بافنده است. وقتی چند دقیقه به یک کار تمام ابریشم نگاه کنی دیوانهات میکند. گاهی فکر میکنم فرش ماشینی با این سرعتی که خودش را با سلیقهی مخاطب در هر رنگ و نقشهای هماهنگ میکند بهزودی فرش دستباف ایرانی جایش در موزهها خواهد بود. نمیدانم شاید اگر من هم از کودکی چشم و حواس و ذهنم با فرش دستباف گره نخورده بود باز هم این روزها متعصبانه دربارهی فرش دستباف نظر میدادم یا مدافع نظریههایی بودم که میگویند فرش ماشینی را میتوانی با پرده و مبلمان خانهات ست کنی، ارزانتر است و سبک است و این حرفها.... واقعا تصورش برایم سخت است برای همین اگر گاهی دربارهی فرش دستباف حرف میزنم نیتم سرزنش علاقهمندان به فرش ماشینی نیست. دلم برای فرش دستباف و هنری این همه چشمنواز میسوزد. برای قریبی که اینهمه غریب است.
No comments:
Post a Comment