ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Wednesday, December 11, 2013

مارکوپولوی بی سفرنامه

پدرم آدم دنیا دیده ای است بسیار سفر کرده است اما هیچ وقت چیزی از سفرهایش ننوشته است و این یکی ازحسرت های من است همیشه تصور می کردم اگر دست به قلم می برد چقدر می شد تفاوت هایش را با سفرنامه های امروز مقایسه کرد شاید اینکه زمانی از آلمان رفتنم استقبال کرد همین بود که هیچ تصور غیر واقعی از عالم نداشت وقتی گفتم می خواهم فلسفه را آلمان بخوانم اولین کسی بود که گفت خوبه اونجا هر کسی تو خط خودشه بماند که چه شد که ماندگار شدم علی رغم همه مقدماتی کهفراهم کرده بودم اما پدرم هنوز هم فکر می کند من روزی می روم



چند سال پیش جایی شنیدم که تربیت فرزند از بیست سال پیش از تولدش شروع می شود پر و بالش دادم که این یعنی دیده ها و شنیده ها و خوانده ها و تجربه هایی که هر کس در زندگیش دارد بر ناخودآگاه فرزندش و علاقه مندی هایش تاثیر می گذارد یعنی همه کسانی هم که ازدواج نکرده اند دارند بچه تربیت می کنند (به سمیرا می گویم ما الان داریم بچه تربیت می کنیم حالیمون نیست می خندد فکر می کند شوخی می کنم)



 شاید علاقه من هم به سفر با اینکه کم سفر کرده ام همین دنیا گردی پدرم بوده است علاقه بی اندازه ام به کارتون مارکوپولو و حرف هایی که در بچگی به بچه های دیگر می گفتم به نظرم نظریه بالا را تایید می کند آنقدر که وقتی کوچک بودم پز سفرهای پدرم و دوست هایش را به هم سن و سال هایم می دادم بعضی پز دادن هایم را با تصویری شفاف به یاد دارم  اما شیرین ترین خاطره ام برای دوره ای از کودکی هایم  است که  به دختر عمه ی بزگتر از خودم گفتم بابای من یه دوستی داره اسم دخترش مرسده است ایران نیست ها سویس زندگی می کنه منم می خوام برم نتیجه مذاکرات من و دختر عمه ام  را سال ها بعد در دفتر خاطراتش خواندیم و کلی خندیدیم نوشته بود من و فائزه امروز کلی با هم حرف زدیم تصمیم گرفتیم دوتایی با وانت برویم فرانسه 

No comments: