ای زندگی
بردار دست از امتحانم
چیزی نه
میدانم نه میخواهم بدانم
دلسنگ یا
دلتنگ، چون کوهی زمینگیر
از آسمان
دلخوش به یک رنگینکمانم
کوتاهی
عمر گل از بالانشینی است
اکنون که
میبینند خارم، در امانم
دلبستهی
افلاکم و پابستهی خاک
فوارهای
بین زمین و آسمانم
آن روز
اگر خود بال خود را میشکستم
اکنون نمیگفتم
بمانم یا نمانم
قفل قفس
باز و قناریها هرسان
دل کندن
آسان نیست! آیا میتوانم؟
فاضل نظری
No comments:
Post a Comment