ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Tuesday, April 15, 2014

«من نمی‌فهمم که مردم چرا حرف زدن با دهن پر را بی‌ادبی تلقی می‌کنند ولی حرف زدن با مغز خالی را نه!!!» جواب این جمله را که در دنیای مجازی دست به دست و صفحه به صفحه می‌چرخد دکارت داده است. دکارت در همان آغاز کتاب گفتار در روش راه بردن عقل می‌نویسد «میان مردمان عقل از هر چیزی  بهتر تقسیم شده است چه هر کس بهره‌ی خود را از آن چنان تمام می‌داند که در مردمانی که در هر چیز دیگر بسیار دیر پسندند، از عقل بیش از آنکه دارند آرزو نمی‌کنند.» از دیشب به این فکر می‌کنم من که یکی از ترس‌و‌لرزهایم بی‌خردی است همین وبلاگ نشان می‌‌‌‌دهد چقدر به خرد و عقل خودم مطمئنم که بی‌ترس‌ولرز به خودم اجازه می‌دهم درباره‌ی هر چیزی نظر بدهم که به سمع و نظرم می‌رسد . نکته‌ی دیگری که از صبح به فکرم فرو برده است این است که با این تعبیر دکارتی همه‌ی دعواها و دلگیری‌ها و کدورت‌ها توجیه می‌شود به این معنا که همه‌ی ما بهره‌ی خود را از عقل چنان تمام می‌دانیم که دائم دیگران را به بی‌عقلی و نفهمی محکوم می‌کنیم و بساط دعوا و رنجش پهن می‌شود.‌ در‌واقع، می‌خواهم بگویم صد در صد دعواها در هر حوزه‌ای خانوادگی، عاطفی، مادی بر این قانون نانوشته‌ی پسِ ذهن همه‌ی ما استوار است که من می‌فهمم تو نمی‌فهمی و در یک رابطه‌ی دو سویه من برای دیگری تویی هستم که نمی‌‌فهمم. 

3 comments:

مدینه said...

سلام فائزه عزسزم. فکر می کنم در بسیاری از اختلافات در روابط انسانی احساس بیش از عقل و منطق تعیین کنند است. خیلی وقتها می دانیم و می فهمیم یکدیگر را, اما بدمان می آید ازهم. به همین دلیل با توسل به هزار ترفند تلاش می کنیم خود را بر حق جلوه دهیم, می دانیم گاهی که بر حق نیستیم... راستی دلم برات تنگ شده.... مدینه
http://madinen.blogfa.com/

Faezeh Roodi said...

سلام مدینه جووووووونم از خواب عصر بیدار شوی و در حالت نیمه بیهوش ببینی بهترین هم کلاسی ات برایت کامنت گداشته است قشنگ ترین اتفاق یک عصر بهاری است
من هم دلم برایت تنگ شده است و می دانم دختر بدی هستم که زنگ نزدم مامان شدنت را تبریک بگویم اما همه شنبه ها و یک شنبه ها احوال تو و پارسا کوچولویت را از مجید می پرسم و برایت سلام هم می رسانم. وقتی شنیدم مامان شدی یاد حرف هایمان روز کنکور افتادم و من شک ندارم پارسا با وجود تو و مجید آدم خیییییلی بزرگی می شود از بس که هر دو شما بزرگ و شریف هستید. چقدر خوبه که وبلاگ راه انداختی و می نویسی حتما یکی از خواننده های پر و با قرص ات خواهم بود. درباره نظری هم که داده ای با اینکه باهات موافق نیستم ولی بییییییییییی اندازه خوشحالم که
مطالبم را می خوانی
و نمی خواهم این شادی ام را با نظریه پردازی خراب کنم پس عجالتا خوشحالم نظر بماند برای بعد
امیدوارم خیلی زود بتونم تو و پارسا کوچولویت را ببینم

Faezeh Roodi said...

مدینه جون نتونستم تو وبلاگت کامنت بگذارم اما مطالب هات و خوندم البته هنوز همه اش را نه. اما واقعا خوشحالم که می نویسی