روزی که به عالم فلسفه وارد شدم، آرزویم این بود و بنا را با خودم بر این گذاشتم که در دنیای فلسفه کسی شوم، اما نشدم. خاماندیشانه فکر میکردم در چهل سالگی شبیه یک پیامبر در عالم فلسفه ظهور میکنم. یکبار که با مدینه دربارهاش حرف میزدیم مدینه گفت آرزوی سخت و بزرگی است، سخت و بزرگاش، معنای دستنیافتنی میداد. هنوز هم به همان آرزو و خیال خام خیابانها را گز میکنم و روزگار میگذرانم اما هر بار که در کلاسهای آقای داوری مینشینم با خودم میگویم مدینه راست میگفت به قول آقای داوری هر کسی نمیتواند صاحبنظر بشود. صاحبنظر شدن شبیه شاعر شدن است، بهار وقتی شعر میگفت فکر میکرد پسرش هم به همینراحتی میتواند شعر بگوید اما نشدنی بود....
No comments:
Post a Comment