ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Saturday, November 30, 2013

به یاد خانوم و آقاجان

اون روزهایی که صبح تا شب کتابخونه بودم یکبار یه کنکوری مضطرب و نگران ازم پرسید برای قبولیم چی نذر کنم؟ گفتم هر چی بگم گوش می کنی؟ گفت آره هر چی باشه می خونم حتی اگه زیاد باشه پرسیدم پدربزرگ مادر بزرگت زنده هستند گفت آره گفتم برو یه هفته خونشون بمون تعجب کرد گفت درس دارم گفتم با درس و کتاب هات برو حتی اگه بهشون نگی برام دعا کنید یه لیوان آب دستشون بدی و اونا بهت لبخند بزنند یعنی دعا یعنی اتفاق های قشنگ توی زندگیت یعنی وقتی هم که کنکور قبول نشی برنده ای یعنی رنگی شدن زندگی سیاه و سفید پر از نگرانی ات. نمی دونم رفت یا نه؟ هیچ وقت هم ازش نپرسیدم که اگه باور نکرده و نرفته بود مجبور نشه دروغ بگه  من که این زیبایی ها رو از دست دادم اما خیلی وقت ها نفس گرم دعاهاشون و بودنشون رو تو زندگیم حس می کنم 

No comments: