یکی از دوستانم خیلی اصرار می کند در این وبلاگ درباره ازدواج هم چیزهایی بنویسم
و در کنار سایر موضوعاتی که بیش و کم دسته بندی کرده ام ازدواج را هم قرار دهم اما
به صدها دلیل که پیش از این هم گفته ام تمایلی به این کار ندارم یکی از آن صدها
دلیل این است که درباره امری که تجربه اش نکرده ام هر چه کمتر آسمون ریسمون کنم
بهتر است در واقع وقتی آدم از تجربه های زیسته اش صحبت می کند غنی تر و پخته تر
صحبت می کند شاید اگر کسی شبیه من بخواهد در این مورد حرف بزند بیشتر اسب سفید و
شاهزاده و این چیزها اولین چیزی باشد که به ذهنش بیاید و حرف هایی که می زند برای
کسانی که همراه شاهزاده به قلعه اش رفته اند کسل کننده باشد. دون خوان (اگه ذهنم
یاری کنه و پرت و پلا نگویم ) برای اینکه از عالم قبیله ای در ناکجاآباد این عالم
خبر بیاورد می رود و یکی از آنها می شود یا پژوهشگر زن آمریکایی برای اینکه پژوهشی
درباره ایل قشقایی بنویسد زن یکی از قشقایی ها می شود و بیست سال با آنها زندگی می
کند. در کل می تر سم درباره عالمی که تجربه نکرده ام قلم فرسایی کنم و به معنایی
دیگر خون به دل زنان و مردانی کنم که در
دل ماجرا هستند.
اما به احترام دوستی که به اشتباه فکر می کند حرف هایی شنیدنی در این مورد دارم
شما را ارجاع می دهم به پستی که چند سال پیش نوشتم
دست کم مطمئنم به این یکی اعتقاد دارم وپرت و پلا نیست
دست کم مطمئنم به این یکی اعتقاد دارم وپرت و پلا نیست
No comments:
Post a Comment