یکبار از دو تا
دختر بچه های فامیل که همیشه با یه موبایل سه چهار ساعت مهمونی رو سرگرم بودن
پرسیدم بازیش چیه که این قدر دوستش دارید؟ گفتند بیا نشونت بدیم بازی اینجوری بود که تصویر
یه خانم بود ولی فقط چشم چشم دو ابرو لب و دهن و یه گردو دیگه هیچی نداشت بعد شروع می کردی کلا آرایشش می کردی هر مدل که
دوست داشتی از رنگ سایه چشم و رژ لب و رژگونه وخط چشم و حتی مژه خلاصه همه چی بعد
براش لباس و کفش و حتی جوراب انتخاب می کردی گوشواره و گردنبند و دستبند و ساعت و
کفش و کیف. بعد با یه آقایی که باز هم خودت انتخاب می کردی آشناش می کردی بعد راهی
مهمونی می کردی با هم می رقصیدند بعد هم خداحافظ خداحافظ
بعد دوباره
بازی از نو یه تیپ دیگه یه آرایش دیگه یه
آقای دیگه یه مهمونی دیگه
بعد هم انتظار داریم در آینده یه همچنین نسلی به قول قدیمی
ها بشوند زن زندگی
مقایسه کنید با خاله بازی:هر دو سه نفر یه خانواده می شدند مرد می رفت سر کار زن می موند
خونه بچه اذیت می کرد زن دعواش می کرد مرد می اومد خونه با هم می رفتند مهمونی
خونه همسایه شام می خوردند می اومدن خونه وسط بازی هم صد تامثلا مثلا و خلاقیت بود که داستان بازی رو غنی تر می کرد
حالا هر چی می تونید همایش و نمایش و کتاب و برنامه تهیه
کنید درباره خانوداه برای نسل هایی که رویاهایشان از جنس دیگری است
پی نوشت یک: من تنها خاله ای هستم که همه بچه ها می دانند
گوشی اش بازی ندارد باور نمی کنند اما هر کدوم می پرسند خاله گوشیت بازی داره می
گم نه یه نگاه به من می کنند یه نگاه به گوشیم یعنی خودتی به جاش اما باهاشون کلی حرف می زنم
پی نوشت دو: فکر نکنید فکر می کنم زن هم زن های قدیم و از
این حرف ها اما معتقدم باید هنرمندی به خرج داد و ترکیبی از سنت و مدرنیته بود
سخته اما نشدنی نیست توصیف همین یه جمله یه پست جدا می خواد و جاش اینجا نیست
No comments:
Post a Comment