ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Monday, January 24, 2011

پیچیده ای که در ساده ها پیچیده است


بعضی کامنت ها جواب های مفصل می طلبد یعنی با یکی دو جمله نمی شود سر و ته قضیه را هم آورد بعضی مسائل که دغدغه ی خودم هم هست پرچانه ام می کند و نمی توانم از صحبت کردن درباره شان بگذرم شاید پیش از این هم گفته ام در دور ه ی ارشد همکلاسی داشتم که البته هم دوره ی ما نبود اما سر کلاس های ما هم می آمد  سر کلاس ها خیلی اظهار نظر می کرد در این باره می گفت وقتی ایده یا حرفی به نظرم می رسد تا وقتی که نگویم گوش هایم دیگر نمی شنود حالا حکایت من است وقتی برایم کامنت می گذارند یا سوالی می پرسند تا درباره اش حرف نزنم ذهنم آرام نیست و هر جا که هستم به جواب های مختلف و متفاوت فکر می کنم اول به احترام خواننده ای که وقت می گذارد و مطالبم را می خواند دوم به این دلیل که در این تبادل نظرها خیلی موضوع های جدید دیگر هم به وجود می آید


 پستی نوشته بودم با عنوان تو مو می بینی و من پیچ مو سوده ی عزیز برایم کامنتی گذاشته بود که شناختن آدم ها به این سادگی ها هم نیست و چند صد تا علامت تعجب هم در برابرش و بعد به او گفتم در این باره پستی جداگانه خواهم نوشت
 هنوز هم معتقدم ساده است اما برای همه ی ما کم هزینه ترین راه آن است که چشممان را به روی ساده ها ببندیم و بگذریم اما وقتی به مشکل جدی بر می خوریم برمی گردیم به گذشته و می گوییم اون روز فلان حرف و زد فلان حرکت و انجام داد فلان تصمیمش و خلاصه صدها فلان داریم که می توانست امروز را نشان دهد این حرف و من از مردم بسیار شنیدم که ما همیشه عقلمون آخر سر می یاد


اگر همه بخواهند موشکافانه با هم ارتباط برقرار کنند سنگ روی سنگ بند نمی شود هیچ رابطه ای برقرار نمی شود اما نکته ای وجود دارد ما خودآگاه و ناخودآگاه روابط را در ذهنمان تعریف می کنیم و براساس درجه ی اهمیت درباره شان تصمیم می گیریم زمانی کسی فقط برای ما هم کلاسی است یا شبیه همان دختر ممکن است تنها در محیط کتابخانه برای مدت محدود ببینیمش زمانی رابطه دوستی صمیمانه است زمانی در حد استادی و دانشجویی است زمانی می خواهیم همسرمان باشد در همه ی این شیفت کردن ها ما موشکافانه تر از پیش آدم ها را زیر نظر می گیریم برای من چه اهمیتی دارد دختری که در کتابخانه دیدمش تا کجا به زیبایی ها توجه دارد اما حتما این گونه است که اگر بخواهد همسر کسی شود به نظر من از کش سرش هم نباید به سادگی گذشت

دوستان و آشنایان که از نزدیک مرا می شناسند می دانند که همراه مادرم برای دو برادرم به اندازه ی موهای سرم خواستگاری رفته ام و شکر خدا هر دو سر و سامان گرفتند همه می دانند که جلسه ی خواستگاری یکی از انواع جلسه هایی است که آدم ها هر چه عیب در ظاهر و باطن و اخلاق و رفتار  دارند با حداکثر تلاش می پوشانند و هر کس به اندازه ی توان خودش، بهترین ظاهر می شود اما من معتقدم در همین بهترین ظاهر شدن ها هم خیلی چیزها می شود دید (در این مورد بیش از اینها نوشتم که به دلیل طولانی شدن پست حذفشان کردم اما واقعا می شود دید

من هم معتقدم روابط به خصوص در ازدواج پیچیده تر از آن است که به راحتی بتوان درباره اش نظر قطعی داد و در مقام دانای کل داستان ازدواج نایستاده ام اما می شود همچون یک پیشگو درصد آسیب هایش را به حداقل رساند

در پایان دوست دارم بگویم که مرزهای خوش بینی بی اندازه، بدبینی، حساسیت، سختگیری، وسواس بیمار گونه و در نهایت شناخت و معرفت برایم مشخص است چون غیر از این باشد کار عالم راه نمی افتد و چون چرخ دنیا با همین روابط اجتماعی می چرخد لازم است که گاهی دیده ها را ندید و ندیده ها را دید. سخت است اما غیرممکن نیست دیدن ندیدنی ها

2 comments:

soodeh said...

حرفت درسته عزیزم ولی نمیشه بر این مبنا روی آدم ها قضاوت کرد. مثلا دفعه اولی که من و علی همدیگرو دیدیم.فکر کردم بسیار آدم ژولیده ایه.(براساس شواهد اونروز)درحالی که این حقیقت نداشت!گفتم عمرا با همچین آدمی ازدواج کنم اینم حقیقت نداشت!میبینی زیادم ساده نیست

Faezeh Roodi said...

سوده جونم منم می دونم که ایده ام صد درصد درست نیست ولی خودت هم می دانی که ویژگی هایی هم وجود دارد که وقتی امروز در علی می بینی می توانی به همان روزهای آشناییتان ارجاع دهی و ریشه هایش را د ر آن روزها پیدا کنی در ثانی باید توضیح دهم که بحث من اصلا و ابدا قضاوت بر اساس ظاهر آدم ها نیست نکته ی باریکتر از مویی در آن است که فکر می کنم نمی توانم منظورم را درست برسانم البته مصداق و مثال های بسیاری برایش دارم اما در قالب مفهوم درآوردنش سخت است
فقط خودم خوب می فهمم :( تازه جالبه قضیه اینه که دانستن خیلی وقت ها هم باعث درست تصمیم گرفتن نمی شود چون فاکتورهای دیگری هم در روابط انسانی وجود دارد که منجر می شود به اینکه می دونم اما......وادامه ی ماجرا