ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Saturday, January 15, 2011

Nobody loves nobody


دیشب کارتون
Shark Tale
را دیدم خیلی دوستش دارم با اینکه چندین بار دیده ام هنوز با دیدن بسیاری  از قسمت هایش مثل دفعه ی اول که دیدم می خندم البته به شما توصیه نمی کنم که برای خندیدن ببینید چون همان شخصی که معتقد بود من بی مزه می نویسم معتقد است زیبایی در نگاه من است نه در چیزهایی که وجود دارد معتقد است من فیلم ها و داستان ها، کتاب ها و حتی آدم ها را هیجان انگیز تر از آنچه هستند تعریف می کنم و تجربه ی خوبی از چیزهایی که من بهش معرفی می کردم نداشت توی ذوقش می خورد من اما از رو نمی روم آخه واقعا خندم می گیره گریه ام می گیره خوشم می یاد بدم می یاد و خلاصه که چون حس هام واقعیه حس نمی کنم مبالغه می کنم بگذریم از نظر من که یکی از کارتون های جذاب و دیدنی است و باز هم تاکید می کنم دقیقا از نگاه من و به روایت من  . ماهی جوانی که سر پر شوری دارد پس از جریانات خیلی بامزه ای که با رییسش دارد دلشکسته به دیدار دوست دخترش می رود و با او درد دل می کند به او می گوید
I’m a little fish in a big pond a really big pond, the ocean
I’m nobody I want some of the top of the reef
Nobody loves nobody I want to be a somebody
دوست دخترش بهش می گه
Oscar, you don’t to live at the top of the reef be a somebody
اما اسکار گوشش بدهکار نیست و باز در طی جریان های خیلی بامزه ،به روایت من، هم مشهور می شود و هم پولدار اما در این میانه دل دوست دخترش حسابی می شکند و اسکار به آستانه ی از دست دادن او می رسد آخر فیلم هم به این نتیجه می رسد که
I didn’t need the top of the reef everything I wanted was right there in front of me the whole the time
بعد دوستش ازش می پرسه
What about being a somebody

     اسکار هم پاسخ می دهد که
I’m nobody without you

2 comments:

Anonymous said...

سلام همکلاسی قدیم
می بینم که حالت خوب و اوضاع وفق مراد است.تا باد چنین بادا.می دانی که می دانم از زمستان و ابر و برف خوشت می آید.می توانم تصور کنم که چه کیفی می بری وقتی در حال رتق و فتق امور هستی و با چوب دستی اراده ات به بالا و پایین و چپ و راست کردن اشیاء و افکار می پردازی.احساس فعال مایشاء بودن به آدم دست می دهد؛ نه؟
حقت هست که لذت ببری.کسی که در اثر غنای درونی تمامی تمناهای خود را به خود حواله می هد و بدین ترتیب از بیرون تا سر حد امکان پا پس کشیده و دامن بر می چیند باید هم باید مثل تو سرمست بوده و از اقوال و اذکار و اطوارش رایحه غنا و شور و ذوق و لذت بردن از زندگی متصاعد شود.اگر بخواهم از قول اسکار که می گفت :
I m nobody without you
الهام بگیرم باید بگویم که کسی که از خود تغذیه می کند و تمنایی به غیراز بودن به طریقی که خود می پسندد ندارد
هویتی خود بسنده دارد و بدون همه چیزی و کسی ست .در این هوای دلربا و خاطره برانگیز آرزوی شادی و بهروزی برایت دارم.

Faezeh Roodi said...

سلام
من شما کلاس قدیمی را که برایم کامنت های بلند بالا می گذارید نمی شناسم اما حدسم به همکلاسی دوران فوق لیسانسم سعیده گل محمدی می رود چون تنها همکلاسی بود که ایمیل های بلند بالا و عجیب برایم می گذاشت اما با اتمام درس و دانشگاه رابطه مان هم قطع شد الان هم با مسلم گرفتن فرض خودم که سعیده بانو برایم کامنت می گذارد پاسخ می دهم وگرنه خیلی از مرموز بودن و اسرار آمیز بودن خوشم نمی آید و حس خوبی برایم ندارد
می خواستم بگویم اتفاقا همه ی دورو بری های من می دانند که زمستان و برف را دوست ندارم همان قدر که تابستان رادرباره ی بهار ممتنع هستم و البته عاشق پاییزم
در ضمن ممنون که مطالب وبلاگ را دنبال می کنی
موفق باشی