ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Friday, December 24, 2010

آدم ها همان اند که می نمایند

مدیر قبلی کانون خانم بداخلاق که نمی شود گفت بی اخلاقی بود که تقریبا بدون اینکه زحمت خاصی به خودش بدهد حرصت را در می آورد ویژگی بارزش این بود که جواب سلام هیچ کس را نمی داد من سعادت داشتم که یکبار به حضور این خانم برسم کارم را که درست نکرد هیچ، هنوزم هم تبعات اش گریبانگیرم است باز هم هیچ، اما درباره ی رفتار زننده اش هیچ وقت و به هیچ روی نمی توانم بگویم هیچ، تمام مدتی که پشت میزش ایستاده بودم وانمود می کرد مرا ندیده است من مشکلم را طرح کردم او در کیفش را باز کرد و چیزهایی را جابه جا کرد، چند توصیه به زیر دستانش کرد، جواب تلفنش را داد برای رفتن به خانه اش آژانس گرفت و خداحافظی کرد و رفت من همچون چنار ایستاده بودم و رفتنش را تماشا می کردم حتی در همین حد هم به مراجعه کننده احترا م نمی گذاشت که بگوید متاسفم از دست من کاری ساخته نیست کارت را راه نمی اندازم با صدای خدمه که خانم برو بیرون می خوام درو ببندم به خودم اومدم تمام مدت که در اتاق ایستاده بودم و او داشت در کمال خونسردی به من مراجعه کننده با رفتارش توهین می کرد در تمام مدتی که داشت شخصیت خودش را برایم به نمایش می گذاشت برای اولین بار دلم خواست چیزی از مواد منفجره داشتم بلافاصله بعد از رفتنش در اتاقش می گذاشتم که اتاق و میز قدرتش با هم برود هوا به خصوص میز قدرتش. کارم راه نیفتاد یعنی او نخواست که راه بیفتد و من هم دست از پا درازتر تصمیمی گرفتم که دلم نمی خواست و مجبورم کرده بود انجامش دهم که به ضررم تمام شد قسم خوردم که از کانون می روم و شروع کردم به تحقیق درباره ی موسسه های دیگر که ترم جدید مجبورنباشم چنین رفتارهایی را تحمل کنم

یک روز سر یکی از کلاس ها یکی از دختران دبیرستانی و بازیگوش در حالی که بشکن می زد گفت خانمِ....رفت و جایش مدیر جدید آمد برای دیدن مدیر جدید بهانه ای جور کردم و رفتم خانم خوشرو و خوش اخلاق هم سن و سال های خودم بود و کلی تحویلم گرفت چند بار دیگر رفتم دیدمش انگار می خواستم مطمئن شوم ادا در نمی آورد چون یک منبع آگاه گفته بود مدیر جدید دست کمی از قبلی ندارد منتهی چون توصیف های مدیر قبلی را شنیده است برعکس او عمل می کند من با آن منبع آگاه مخالفت کردم و گفتم هیچ کس نمی تواند ادا درآورد دست کم طولانی مدت نمی تواند، گذر زمان چگونه بودن آدم ها را نشان می دهد او اما قانع نشد و گفت آدم ها برای حفظ قدرت تن به هر کاری می دهند من روز شلوغ ترین کار کانون که دانشجویان با سوال های بی جا و بی مورد روی اعصابت راه می روند در دفتر او نشسته بودم چون باید کار من هم راه می افتاد کاری که مدیر بی اخلاق قبلی باعث و بانی اش بود راستش به سختی می توانم بپذیرم که مدیر جدید ادای خوش رفتاری و کار راه اندازی را در می آورد. اما می خواهم فرض دوستم را مسلم بگیرم که او ادا در می آورد من می گویم حتی اگر ادا هم در می آورد نتیجه ای که می دهد راه افتادن کار دانشجویان است بودریار در این مورد نشان می دهد وقتی بیماری تمارض می کند کسی در ارتش خود را به دیوانگی می زند تعیین اینکه آیا بیماری وانمود است مشکل است و البته اگر دائم بخواهیم پی ببریم که بیماری است یا وانمود است پزشکی بی معنا می شود اگر کسی اینقدر عالی وانمود می کند که دیوانه است پس دیوانه است اگر در یک فروشگاه بزرگ با یک اسلحه تقلبی وانمود به دزدی کنید دربرابر اسلحه تقلبی شما اسلحه پلیس واقعی است ممکن است کسی بیهوش شود و یا حتی بر اثر سکته ی قلبی بمیرد در واقع به یکباره خودتان را در گستره ی امر واقعی خواهید یافت

این مدیر خوش اخلاق و کار راه انداز اگر هم با وانمود کردن بازی را شروع کرده است اکنون در گستره ی امر واقعی گرفتار شده است و این گرفتاری به نفع زبان آموزان تمام شده است

1 comment:

دوست said...

آفرین.می بینم که داری راه می افتی.در بعضی از نوشته هات که معلومه فقط ناظر و شاهد صحنه بودی و نه بازیگر یا درگیر قضیه خیلی از رفتارها و کردارها رو ساده انگارانه بررسی کرده و توضیح دادی.منتظر چنین نوشته ای بودم تا بدونی وقتی درگیر قضیه باشی یا فقط ناظر بی طرف خیلی فرق می کنه دختر.خیلی.
موفق باشی عزیزم