دیشب به مامان گفتم اینقدر دوست دارم برنده بشم گفت چی گفتم هر چی اما برنده بشم الان حس برنده شدن دارم مامان گفت وا! امروز صبح که از خواب بیدار شدم قبل از دم کشیدنم(چون زمانی که بیدار می شوم یکساعتی طول می کشد که دم بکشم) تلفن زنگ زد گفتم بفرمایید خانمی که سعی می کرد خیلی مودب و متشخص و محترمانه صحبت کند گفت به شما تبریک می گویم پیش شماره ی شما سی هزارتومان کارت اینترنت در مخابرات برنده شده است آدرستان را بدهید تا قبل از دو برایتان بفرستیم پول پیک هم با خودتان است و باز هم تبریک گفت و گفت اگر بعد از این هم از این شرکت خرید کنم هفتاد درصد تخفیف دارد و بعد بازهم برای برنده شدنم تبریک گفت اگر می دانستم مرغ آمین در دامنم نشسته است یا اینقدر مستجاب الدعوه هستم حتما چیز دیگری از خدا می خواستم الان هم با جایزه ام به وبلاگم سر زده ام چون فکر می کردم کلاهبرداری است اما نبود بهم مزه داد خب برای شروع بد نبود

پی نوشت: امروز سارا دوست دوست داشتنی ام بهم گفت تنها ایراد وبلاگت اینه که علامت ها را نمی گذاری خواندنش مشکل می شود گفت از بس وبلاگت را خوانده ام الان دیگر مشکلی ندارم اما برای کسی که برای اولین بار بخواهد بخواند مشکل است گفتم راست می گویی هیچ وقت نتوانستم از علائم استفاده کنم نمی دانم چرا اما به سارا نگفتم علامت ها و نشانه هارا دوست ندارم به خصوص نقطه را که علامت پایان است