سال هشتاد ونه که آغاز شد یا می خواست آغاز شود یا هنوز آغاز نشده بود چرا چرا آغاز شده بود و روز تولدم بود: یکم فروردین ماه، به دوست نازنینی پیامک زدم و سال تازه را تبریک گفتم خیلی هم با او ارتباط ندارم شاید اگر ارتباط تعریف خاصی داشته باشد می توانم بگویم با معیارهای بین المللی اصلا ارتباط نداریم و بیشتر اوقات خیلی تصادفی دیدمش در کل شاید دو سه بار با خودش قرار داشته ام مابقی هر چه دیدمش اتفاقی بوده است برایم شبیه نیلوفر است حتی اگر در این چند سالی که می شناسمش سالی ده جمله هم بیشتر حرف نزده باشیم اما برایم محترم و بزرگوار است جالب است که هیچ وقت هم نتوانستم بفهمم درباره ام چگونه فکر می کند منظورم معرفی شخصیت جدید نبود می خواستم با پاسخ پیامکی که برایم فرستاد شروع کنم که سخن به خودش رسید حالا با پیامکش ادامه می دهم پاسخ داد که
نوروز شما هم پیروز. سالی معرکه در انتظار شماست
خیلی خوشم آمد و پیامکش را به فال نیک گرفتم و الان که پایان سال است و سال هشتاد و نه را با هزار نگاه و از هر زاویه ای نگاه می کنم معرکه بود معرکه نه به معنای اینکه ایام به کامم بود که خیلی روزها هم به طرز وحشتناکی نبود اما همان وحشتناک ها هم نتیجه ی معرکه داشتند به اندازه ای که برایم اتفاق های خوب و خوشایند افتاد بیشترش هم ناخوشایند بود تصمیم های بزرگی گرفتم که اراده ای قوی می خواست تا عملی شود و من در موردشان بارها به ناتوانی، نداشتن اراده ، ندانستن تکلیف خودم با خودم، گیج زدن در میانه ی اینور و اونور و در نهایت نه اینور نه اونور محکوم شده بودم تصمیمی که شاید نه، باید خیلی زودتر از اینها می گرفتم و پایش با قدرت می ایستادم با شنا کردن در عمیق ترین قسمت اراده ام دست کم به خود نشان دادم که کدوم ور هستم بارها شنیده بودم که: تو نمی تونی، تو تکلیفت با خودت هم معلوم نیست تو معلقی تو... تو... تو .... و هزاران حرف شبیه اینها وقتی به خود نگاه می کردم از کوه اعتماد به نفسم تپه هم نمانده بود و حالا که به پایان سال نزدیکم خوشحالم که دیگر بار اگر بخواهم خود را تعریف کنم می گویم کوه اعتماد به نفس و چون عادت دارم نردبان بالا رفتن هایم را از شکست ها و ناکامی هایم بسازم الان نردبان بلند بالایی پیش رویم است که می خواهم با خود به سال نود ببرم و روی همه ی ناشادی ها و اذیت شدن هایم همه خرد شدن ها و خستگی هایم یکی یکی پا بگذارم و بالا بروم . امیدوارم همه ی کسانی هم که خواننده ی این وبلاگ هستند و نیستند هر چه شکست و ناکامی و زشتی را بخشی جدایی ناپذیر از خوشبختی شان بدانند و باور کنند هر گونه که پیش آمده بهترین حالت ممکن بوده است و این گونه روی هر چه بدی را کم کنند و آرامش درونی را به خودشان هدیه دهند
دلم می خواهد یک آرزوی اختصاصی هم برای دوست نازنین نیلوفری ام بکنم که حتی نمی دانم وبلاگم را می خواند یا نه مهم نیست که می خواند مهم این است که آرزویم به دلش می رسد حتی اگر آرزویم را نخواند می خواهم حالا که سال را با پیامک معرکه اش شروع کردم با آرزویی برایش تمام کنم
آرزو می کنم سال تازه و سال های بعد تر از آن به همه ی آرزوهای قشنگش برسد
No comments:
Post a Comment