مامان نمی داند به خاطر چه چیزی زن آقاجان شد
یک روز من را به پدرت دادند فکر کردم لابد بابای دومم است و من باید این دفعه دختر او باشم یک نفر یک مشت به پهلویم زد و گفت پدرت نیست شوهرت است از آن به بعد هر وقت مشت می خوردم می فهمیدم اتفاق مهمی افتاده
پرنده ی من/ فریبا وفی
No comments:
Post a Comment