پدرم همیشه می گوید با وارد شدن فرش ماشینی به بازار وضع فرش دستباف خراب شده است کسی سراغ دستباف نمی آید به ندرت خانواده ها دستباف می خرند هیچ وقت عمق فاجعه را درک نمی کردم همیشه تصور می کردم پدرم بدبینانه نظر می دهد کسی که اهلش باشد اهلش است اینجوری هاهم نیست اما چند وقت پیش خیلی تصادفی مسیرم از جلوی مغازه های فرش ماشینی بود حالا بگذریم از اینکه با دهان باز به مردمی نگاه می کردم که انگار آمده بودند بقالی ماست بخرند هر چند تا می رفتند داخل مغازه ها عین هر چندتاشون فرش به دست می آمدند بیرون نازه یک مقدار جلوتر یک آقای پیری چند تخته قالیچه ی ماشینی در یک فرغون ریخته بود داد می زد بدو بدو چند تا دیگه بیشترنمونده و از او جالب تر مردی بود که سر یک کوچه ایستاده و انگار داشت اجناس سه تا هزارتومن می فروخت داد می زد بدو بدو پانصد شونه هفتصد شونه داخل کوچه
No comments:
Post a Comment