وقتي فيلم "شبكه" را مي ديدم صحنه هايي كه اميد مجبور بود هويت خودش را ثابت كند به شدت تحت تاثيرم قرارداد اميد زني آمريكايي كه براي ماموريتي به تركيه آمده بود و همه ي هويتش را از طريق شبكه از دست داده بود و كس ديگري به اسم او و به جاي او نفس مي كشيد زندگي مي كرد كار مي كرد وحساب بانكيِ او را داشت و در يك كلام او بود هنگامي كه مجبور به اثبات خودش بود از هر طرف كه مي رفت به بن بست مي خورد جنازه ي تنها كسي كه مي توانست هويتش را ثابت كند پيدا مي شد و ..........تمام حوادث به سمتي مي رفت كه او خودش نباشد
اما به ذهنم رسيد همواره اين آدم ها نيستند كه هويت ما را مجازي و يا واقعي مي دزدند و ما بي هويت مي شويم بعضي مواقع علم ما هويت ما را از ما مي گيرد بعضي مواقع تعريف هاي زيادي ديگران هويت واقعي مان را مي ربايد بعضي مواقع ظاهرمان بعضي مواقع ثروتمان خيلي مواقع شهرت زودهنگام و....تفاوت اين دزديده شدن با دزديده شدني كه دربالا ذكرش رفت درديده شدنش است اميد ديد و فهميد كه هويتش از كفش رفته پس براي باز پس گيريش تلاش كرد اما در مواردي غير از آن شخص بي هويت است اما نمي داند چون خود را به واسطه ي رهزناني ناپيدا چون علم، ثروت، تعريف ، تمجيد و ظاهر مي شناسد پس فكر مي كند "هست" اما نه تنها "نيست" كه روز به روزا زخود دورتر مي شود و هر كه از خود دور شود از ديگري ها دور مي شود و به همين سادگي روزگار مي گذرد و خود و ديگري ها هم مي ميرند و همه چيز تمام مي شود اما با هويت مردن هم توفيق مي خواهد
پي نوشت يك: علم، شهرت، ثروت، ظاهر، بخشي از هويت ما هستند اما وقتي هويت ما را مي دزدند به نام خودشان ثبت مي كنند
پي نوشت دووبي ربط به موضوع: يه دوست خيلي خوب دارم كه خيلي خوبه كه زيادي خوبه امشب كلي با هم حرف زديم از شنيدن روايت هايي كه از عالم مي دهد لذت مي برم
پي نوشت سه: خيلي خوشحالم خيلي زياد
No comments:
Post a Comment