ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Wednesday, February 06, 2008

از اينهمه كه خستم،خستم

2 comments:

Anonymous said...

میل گم شدن در من پیدا شده است/میل گم شدن در جایی بکر ،در فکرهای دور/ خسته ام از حس خستگی/ازاین که این جا نشسته ام /و می گویم از اینجا و حالی که مرا خسته می کند/ خسته ام از خسته ام/ فکر رها شدن مرا رها نمی کند/ فکر رها شدن در رفتن/ در اعماق یک سفر/ می خواهم با باران ها سفر کنم/ از هر چه بگذرم/روی دریاها چادر زنم/،میان شن ها شنا کنم/از هوا جدا شوم/به خلا بپیوندم/که مرا می آکند از زمین وهوا/ و می پراکند آنجا که هر چه رها شده است.../تا آنجا و روزی که باز مرا پیدا کند/.....میل گم شدن....

Anonymous said...

تردیدی نیست که کودکان به دلیل برخورد و مواجه "دم دستی شان" با وجود به قول هیدگر فیلسوفان ترین سوالت را مطرح میکند به مثابه این سوال معروف هیدگر که فقط در گفتگو با یک کودک ممکن است طرح شود که
چرا موجودات هستند بجای آنکه نباشند؟:
و به زعم هیدگر این مهمترین سوال فلسفه است