ارسطودر كتاب فن شعر خود مي گويد ما آدم ها را يا بدتر از آنچه كه هستند يا بهتر از آنچه كه هستند يا آنچنان كه هستند تصور مي كنيم
به نظر مي رسد چه ما آدم ها را بهتر از آنچه هستند تصور كنيم چه بدتر چه آنچنان كه هستند خود متوجه امر نيستيم و غالبا تصورمان بر اين است كه آدم ها را آنگونه كه هستند تصور مي كنيم و تمام قضاوت ها داوري ها تعابير، تعاريف، دعواها، احساسات و تصميم هاي ما بر پايه اين فرض است. ممكن است ديگري ها بارها به ما گوشزد كرده باشند كه: آن گونه كه تو فكر مي كني نيستم و يا بارها سعي كرده باشيم نظرات ديگران را به آنچه كه واقعا هستيم نزديك كنيم
تنها فيلسوفي همچون ارسطوممكن است با نگاهي ازبيرون توضيح دهد كه در نسبت با آدم ها و تصور از آنها سه امكان وجود دارد باز هم تاكيد مي كنم به لحاظ منطقي و نه واقعي (با عرض معذرت بسيار از هگل) در واقعيت هيچ يك از اين سه امكان منطقي محقق نيست ما تصور مي كنيم آدم ها را آنچنان كه هستند تصور مي كنيم وتصورمان را واقعي مي پنداريم و بر اساسش دست به عمل مي زنيم . همان طور كه دكارت مي گويد هيچ بني بشري پيدا نمي شود كه احساس كند از سهميه ي عقلش كم گذاشته اند من نيز گمان نمي كنم كسي پيدا شود كه احساس كند درباره ي ديگري بدتر يا بهتر فكر مي كند همه تصور مي كنيم بر چيستي هر چه هستيِ عاقلِ ناطق كه بر روي دو پا راه مي رود و اسم مشخصي دارد احاطه ي كامل داريم
پي نوشت: كمترين نتيجه اش حكم هاي همه يا هيچ و قضاوت هاي از پيش است
No comments:
Post a Comment