ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Friday, February 15, 2008

سوفيست1

آغاز بحث رساله سوفيست بدين قرار است كه ثئودوروس به ديدن سقراط آمده و بيگانه اي را نيز
همراه خود آورده است كه گويي از پيروان پارمنيدس و زنون است. سقراط از آن بيگانه مي خواهد كه نظرش را درباره سوفسطائيان،‌ مردان سياسي و فيلسوفان بگويد. سقراط مي خواهد بداند كه آيا او و همشهريانش آن سه را يكي مي دانند يا دو چيز،‌ و يا همچنان كه سقراط آنها را سه چيز مي داند و به سه نام خوانده مي شوند همشهريان او نيز بر آنند كه آنان سه چيز اند از سه نوع مختلف و براي هر يك از آن سه نام مفهوم خاصي قائلند؟
بحث ميان بيگانه و به پيشنهاد سقراط ثئاي تتوس برقرار مي شود بيگانه معتقد است كه ابتدا بايد مفهوم سوفسطائي را از راه پرسش و پاسخ معلوم دارند. اما معتقد است كه براي دست يافتن به مفهومي بزرگ همچون مفهوم سوفسطائي بهتر است موضوعي كوچكتر پيش آورند تا با بررسي آن نمونه اي براي بررسي مطلب بزرگتر آماده سازند . با توافق طرفين به بحث درباره "ماهيگري با قلاب"‌ مي پردازند و سعي مي كنند معنا و مفهوم آن را با پرسش و پاسخ روشن سازند
خلاصه بحث و پرسش و پاسخ هر دو چنين مي شود كه نيمي از هنر هنر كسب است، و نيمي از هنر كسب هنر كسب با اجبار، و نيمي از هنر كسب با اجبار نيرنگ است و نيمي از نيرنگ هنر شكار كه نيمي از هنر شكار،‌ شكار در آب است و همه انواع آن يكجا ماهيگري است. از هنر ماهيگيري نوعي ماهيگري از راه زخم زدن است و از اين نوع نيز ماهيگيري با سلاح كه در آن زخم را با ضربه اي از پايين به بالا مي زنند و ماهي را از جاي زخم آويزان مي كنند و از آب مي كشندكه به نام ماهيگيري با قلاب خوانده شده است. بيگانه اين نمونه را در بحث راهنماي خود قرار مي دهد تا ماهيت سوفسطائي را روشن كند.از نظر او سوفسطائي با كسي كه با قلاب ماهي مي گيرد از آن حيث كه هر دو صيادند خويشي دارد . از نظر بيگانه همان طور كه ماهيگير به سوي در يا و درياچه ها مي رود تا جانوراني را كه در آنجا زندگي مي كنند بگيرد سوفيست در خشكي ميگردد و هر جا كه نشاني از جواني و توانگري ببيند روي بدانجا مي آورد و شكار خود را در چمنزارهاي سبز و خرم مي جويد اما پرسشي كه مطرح مي شود آن است كه سوفيست به كدام يك از انواع شكار مي پردازد؟‌ به نظر بيگانه از هنر كسب همراه نيرنگ، نوعي هنر شكار جانوران بري است،‌ و نوعي از اين هنر،‌ شكار آدميان. از هنر شكار آدميان،‌ نوعي هنر اقناع تك تك اشخاص است همراه با طلب مزد. اين نوع اخير كه خود را به پول مي فروشد و ادعاي آموزگاري دارد و كارش بدام انداختن جوانان توانگر است،‌ بايد هنر سوفسطائي ناميده شود. اين اولين تعريفي است كه از سوفسطايي به ذهن مي رسد اما براي دوم بار كه بحث ادامه پيدا مي كند آشكار مي شود كه هنر سوفسطايي هنر فروش دانشهاي مربوط به فضيلت است كه خود رشته اي از هنر عمده فروشي كالاهاي مورد نياز روح(هنر نقاشي شعبده بازي و بسي هنرهاي ديگر)، و اين نيز شعبه اي است از هنر دادوستد كه خود يكي از انواع هنر كسب است
اما در معناي سوم اگر كسي در شهري دكاني باز كند و پاره اي از دانشهاي مورد نياز روح را از ديگران بخرد و پاره اي ديگر را خود بسازد و همه آنها را در دكان خود بفروشد و از اين راه معاش خود را تامين كند نيز سوفسطايي است. اما از جنبه چهارم هنر جنگ نوعي از هنر كسب است كه خود بر دو نوع است يا مسابقه است يا نبردنبردي كه در آن تن به تن گلاويز مي شوند نبرد بازور است و نبردي كه در آن سخن با سخن گلاويز مي شود مرافعه نام دارد كه خود بر دو گونه است مرافعه در برابر گروهي از مردمان به وسيله خطابه هاي دراز درباره عدل و ظلم كه مرافعه حقوقي نام دارد و مرافعه اي كه ميان دو كس رود و مجادله نام دارد كه اين نيز خود بر دو نوع است مجادله اي كه در اثناي معاملات دادو ستد ها بي نظم و ترتيب صورت مي گيرد اما مجادله هنرمندانه آن است كه درباره عدل و ظلم است و مباحثه نام دارد، مباحثه اي كه آدمي را از كارهاي شخصي باز مي دارد و براي بيشتر شنوندگان حظي در بر ندارد،‌ ياوه گويي است و لي كسي كه هنر مباحثه را به ديگران مي آموزد و مزد كلان مي گيرد و مباحثه را وسيله پول ساختن مي سازد سوفسطايي است
پس هنر سوفسطايي نوع پول درآورنده هنر مباحثه است كه خود نوعي از هنر مجادله است و مجادله نوعي از مرافعه و مرافعه نوعي از نبرد است و نبرد نوعي از هنر جنگ كه خود نوعي از هنر كسب است
اما از نظر بيگانه سوفسطايي را جنبه ديگر نيز دارد بدين شرح كه قسمي از هنر جدا كردن هنر پاك ساختن است و از هنر پاك ساختن، قسمي با روح سروكار دارد. از اين قسم جزئي آموزش نام دارد كه جزئي از آموزش تربيت است. از تربيت نيز، جزئي را كه پيشه اش آزمودن دانايي و ناداني است جدا مي شود كه همان خود هنر والاي سوفسطايي است. اما در مورد اين قسم توضيح مي دهد كه ما آنها را سوفسطايي مي ناميم اما به هوش باش كه نام ما را نفريبد و منظور او آن است كه سوفسطايي در مقام جدا سازي دانايي از ناداني نيست اما عجالتا مي پذيريم
اما سوالي كه براي ثئاتتوس پيش مي آيد و براي هر يك از ما نيز اينكه سوفسطايي براستي كدام يك از اين موارد نامبرده است، صياد جوانان توانگر يا عمده فروش دانشهايي كه غذاي روحند و يا خرده فروش همان كالاها يا فروشنده دست اول دانشها و يا استاد فن مباحثه است كه خود رشته اي از هنر جنگ است و در نهايت آيا كسي است كه روح را از پندارهايي كه سد راه داناييند پاك مي سازد؟‌
ادامه دارد

No comments: