ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Thursday, January 02, 2014

بچه های تو کوچه ای

"بچه های تو کوچه ای" برای بچگی های من و برادرهایم اسم خاص یا بهتر است بگویم صفت بدی بود که ممکن بود به یکدیگر حواله کنیم دقیقا معنای بد و بیراه و فحش می داد. من که دختر بودم هیچ، دو آقای برادر هم هیچ وقت اجازه نداشتند در کوچه بازی کنند. 
خیلی از بچه های دور و بر ما تجربه بازی در کوچه را داشتند دخترها دوچرخه سواری و پسرها فوتبال ما اما نه تنها اجازه نداشتیم که بعد از مدتی باورمان شده بود بچه های تو کوچه ای عموما بی ادب هستند ما هیچ وقت بچه های تو کوچه ای را از نزدیک ندیده بودیم فقط صدای جیغ و داد و فریاد و دعواهایشان و گاهی توهین هایشان را به یکدیگر می شنیدیم  اما براین سر و صداها تصاویری گذاشته بودیم که تردید نداشتیم بچه های خوبی نیستند برای همین وقتی از دست هم عصبانی می شدیم یا می خواستیم از یکدیگر نزد مادرمان شکایتی بکنیم و مطمئن باشیم که تاثیر گذار است از این واژه 
استفاده می کردیم

مامان ببینش  عین بچه های تو کوچه  ای شده
مامان! از اون حرفایی زد که بچه های تو کوچه ای می زنن

پی نوشت: اگر تجربه بازی در کوچه را داشته اید به دل نگیرید فقط تجربه ای از کودکی و نحوه ای از تربیت را توصیف کردم . ناگفته پیداست که درباره اش نه ارزش گذاری می کنم و نه قضاوت



No comments: