ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Friday, February 21, 2014

دایی رضا

دایی رضا خانه ی جدید خریده است ما هم همگی رفتیم خانه شان همه جای خانه شان را نشانم داد تا رسیدیم به اتاق خودش یک کم درباره کتاب هایش حرف زدیم بعد به تردمیل اشاره کرد گفت اونا برای روحمون اینم برای جسم مان. از بچگی دایی رضا را طور دیگری دوست داشتم چون طور دیگری بود خاطرات خیلی بامزه از شیطنت هایش تعریف می کرد و عالمی متفاوت داشت که در بزرگسالی پی بردم اتفاقا من هم یک جورهایی به همان عالم تعلق دارم از آقاجان خاطراتی دارد که شبیه خاطرات هیچ کس نیست آقاجانی  که با دایی رضا دو تا عالم جدا داشتند و افق پیش روی هر کدامشان رنگی متفاوت داشت شاید همین تفاوت ها اون همه دایی رضا را طناز و شوخ طبع بارآورده است. گاهی اوقات فکر می کنم اگر دایی رضا با آقاجان و بقیه متفاوت نبود این همه خاطرات بامزه هم وجود نداشت اما این روزها وقتی به  دایی رضا نگاه می کنم  که میانسالگی را هم گذرانده است و اتفاقا به لحاظ ظاهر شبیه ترین پسر به آقاجان است، با آن همه تفاوت با او،  برای خودش آقاجانی است زیر چتر تفاوت هایش با آقاجان! به همان اندازه شریف و دوست داشتنی و مرد...  

No comments: