ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Monday, August 16, 2010

نیچه و مکتب پست مدرن6

کلمه، واقعیت، اندیشه

یکی از رسالات اساسی که زنگی بسیار پسامدرنانه در گوش ما دارد، رساله درباره "راست وناراست در مفهوم فرااخلاقی" است که نخستین بار در سال1873منتشر شد. در این مقاله نیچه اصرار می ورزد که همه زبانها ناگزیر جنبه استعاری دارند. این رساله با روایت مکرر تضادهای بین خلاقیت دیونوسیوسی و ذهنیت آپولونی آغاز می شود.

ذهن انسانی باید اساسا همیشه فریبکارانه عمل کند، زیرا افراد مجبورند که با هم زندگی کنند. حیات اجتماعی و فکری وابسته به اتفاق نظر است و این اتفاق نظر موجب پیدایش واقعیتی مورد قبول عام می شود که در آن به ناچار مفاهیمی از قبیل معرفت پدید می آید. آن وقت این مفاهیم با تاثیری که زبان بر آنها دارد، بار معنایی بیشتری پیدا می کند. بر چنین حقایق کوچک انسانی هیچ گونه زیانی مترتب نیست.چرا که با همین حقایق کوچک است که زندگانی اجتماعی میسر می شود اما متاسفانه در عین حال این احتمال وجود دارد که این حقایق منجر به جست و جوی عبثی در پی اصطلاح حقایق بی ارزش و زاییده توهم شود که اصولا وجود خارجی ندارند. در هر دو صورت زبان انسانی واجد هیچ گونه ارتباط مفهومی با جهان به اصطلاح واقعی نیست. زبان هر گز نمی تواند آنچنان گویا باشد تا بتواند واقعیت جهان را برای ما توجیه کند. مفاهیمی از قبیل حقیقت و معرفت نسبت به زبان، جنیه نسبی یا استعاری دارند و هرگز نمی تواند در احاطه زبان قرار گیرد. این مفاهیم نمی تواند هیچ چیز راجع به جهان به ما بگویند. نگرش افراط گرایانه نیچه نسبت به رابطه بین زبان وجهان، منادی بسیاری از ایده های اصلی فلاسفه قرن بیستم از قبیل ویتگنشتاین و دریداست. از دیدگاه نیچه در عین حال زبان، بازیگر اصلی فرایند مستمر خودفریبی انسان است. کلمات، محمل اندیشه ما هستند و ما غالبا بلافاصله ذهنمان متوجه تمامیتی می شود که وجود خارجی دارند و مرجع آن کلماتند. کلمات از آن جهت به حال ما مفیدند که ما می توانیم از آنها جهت ساده کردن و تثبیت هرج و مرج و پیچیدگی محیط خود استفاده کنیم و جز این کاری از آنها برنمی آید.دستور زبان نه فقط نحوه تشکیل افکار ما را مشخص می کند، بلکه مهمتر آنکه خود، تعیین کننده ماهیت افکار ماست. بدین ترتیب دستور زبان مبتنی بر مبتدا وخبر که محمل تفکر ماست، به معنای آن است که ما نوعی چارچوب موضوع و محمولی را برجهان تحمیل می کنیم و این فرایند ما را به این اعتقاد رهنمون می شود که فی المثل نهاد یا من ی به عنوان تمامیت و دکارتی در خارج از حیثیت ما یعنی جدای از حیثیت جسمانی ما وجود دارد.

مسئله عقل

دوران روشنگری و تمام نظریه های وابسته به آن درباره معرفت، اخلاق و سیاست، در نهایت مبتنی بر اعتقاد به داوری مصون از خطای عقل است. در نزد بیشتر فلاسفه قرن هجده عقل همان معنای تعقل یا منطق را می داد. منطق استقرائی دوران روشنگری است و اگر منطق نتواند به عنوان روش کشف دانستنیهای جدید با تفاسیر مفاهیم ضمانت شود، اندیشه دوران روشنگری در معرض خطر خواهد بود. به نظر نیچه اصولا حیز تفکر عینی برای انسان ممتنع است، زیرا انسانها را صواعقی از قبیل تعصب و تمایل به طرقی که ایشان خود به آن آگاهی ندارد، به این سو و آن سو می کشد. منطق صرفا انعکاس نحوه کارکرد ذهن ماست و هیچ ارتباطی با معرفت یا حقیقت عینی ندارد. ارسطو فیلسوف یونانی این حدت اندیشه را داشت که دریابد برای عملکرد منطق قبول قواعد چندی ضروری است. یکی از قوانین منطق، قانون تناقض است که مدلول آن این است که هیچ چیز نمی تواند در عین حال هم خودش باشد و هم غیر خودش {هم الف باشد و هم غیر الف} (به عبارت دیگر هیچ چیز نمی تواند هم یک زرافه باشد و هم یک زرافه نباشد.) به نظر نیچه آن است که این قاعده صرفا مسیر تفکر منطقی است و منتج به ذهنیت کنونی ما می شود که مرتبط با فرایند و تلاش و صواعقی است که بنفسه و به طور جداگانه همگی غیر منطقی هستند. بدین ترتیب منطق منعکس کننده جهان نیست و هیچ ضمانتی برای حقیقت به حساب نمی آید. منطق صرفا روش انسانی در خلق واقعیات مناسب با احوال اوست که فقط می تواند احتیاجات روزمره ما را برآورده سازد و این تمام مسئله نیست. ما با انواع مفروضات ماوراءالطبیعی مواجه هستیم که زیربنای منطق است. نظیر این اعتقاد که همه چیز را می توان تعمیم داد و در گروههای همسان مستقر نمود(مثل زرافه ها). حتی خود چیزها (از قبیل زرافه) صرفا ساختار هایی هستند که ما آنها را برای تسهیل امور خود و حفظ سلامت ذهن اختراع می کنیم. به کلام دیگر منطق تنها روش تنظیم دلخواه ساختارهای جعلی است که به احتمال قریب به یقین هیچ مصداقی در واقعیت ندارد و ووابسته به مفروضات ماوراءالطبیعی است که چه بسا مطلقا بر خطا باشند. منطق و طبقه بندی به صورت مقولات هر دو منبعث از احتیاج ما به کنترل و تسلط بر جهان است

ولی این تمایل غالب، به برخورد با مشابهات به عنوان معادلات تمایل غیر منطقی است زیرا هیچ دو چیزی معادل مطلق یکدیگر نیستند و این از اولین مفروضات منطق است.

فایده قطعی منطق با جاذبه ای که دارد انسانها را به این اعتقاد رهنمون می شود که آنها می توانند از منطق جهت دستیابی به حقایق ماورائی یا علمی استفاده کنند. منطق ابزار خوبی برای بقا است ولی جز این اعتباری ندارد.

منبع: نیچه و مکتب پست مدرن، دیو رابینسن، برگردان ابوتراب سهراب، فروزان نیکوکار، تهران، فرزان 1380 صص16-13

مرتبط در همین وبلاگ:

نیچه و مکتب پست مدرن 1

نیچه و مکتب پست مدرن 2

نیچه و مکتب پست مدرن 3

نیچه و مکتب پست مدرن 4

نیچه و مکتب پست مدرن 5

No comments: