توران میرهادی ازبنیانگذاران شورای کتاب کودک و فرهنگنامه ی کودکان و نوجوانان و دبیر اجرایی فرهنگنامه است او در کتاب مادر، و پنجاه سال زندگی در ایران می نویسد: مادرم می گفت که آدم به دوگونه می تواند با رنج روبه رو شود. یک گونه اش این است که زیر بار غم خرد شود و نتواند با آن مقابله کند گونه ی دیگرش این است که از غم نیرو بگیرد یعنی غم زمینه ای شود برای تبدیل شدن به نیرویی بزرگ که می توان با آن چیزی ساخت و در جایی دیگر می نویسد غم بزرگ را باید به کار بزرگ تبدیل کرد او ادامه می دهدکه برخورد مادرم با غم بزرگ برای من تجربه ی بسیار بزرگی شد یاد گرفتم که چگونه انسان می تواند نبودن را به بودن تبدیل کند و این بودن دوم بودنی از نوع دیگر است و من همچنان با این بودن از نوع دوم درگیرم فکر می کنم مادرم هم در تمام لحظات زندگی اش بعد از درگذشت برادرم چنین احساسی را داشته است می توان این بودن از نوع دیگر را بسیار زیبا کرد می توان آن را خیلی بزرگ کرد
وقتی این جمله های خانم میرهادی را خواندم وبه کارنامه ی درخشان ایشان نگاهی انداختم معنای بودن بزرگ را فهمیدم و با همه ی وجود حس کردم این حرف ها شعار نیست که کاربردی است همه ی ما در زندگی مشکلات و مسائل و غم های بزرگ و کوچکی داریم و هر کس بنا به شیوه ی زندگی کردنش مشکلات خاص خودش را دارد بیش و کم همه ی ما خاطراتی داریم که بیشترین بارمشکلات بر روی دوشمان بوده است اما قوی تر از اکنون زندگی کرده ایم و از همه شان جان سالم به در برده ایم
تنها نحوه ی برخورد ما با مشکلات از ما انسانی بزرگ می سازد هر چه اهداف ما بزرگتر باشد غم ها و مشکلات برایمان کوچکتر می شود اما هرچه اهدافمان کوچکتر باشد و یا اصلا هدفی در زندگی نداشته باشیم غم ها و مشکلات و مسائل را بزرگتر جلوه می دهیم از ترافیک به گونه ای صحبت می کنیم که گویی سقف برسرمان هوار شده است از یک سردرد ساده گونه ای بزرگ نمایی می کنیم که کسانی که سرطان دارند آرامتر از ما هستند خیلی وقت ها دوست داریم دیگران را هم با نق زدن و غر زدن و دائم از مشکلاتمان گفتن سهیم کنیم تا شاید برای اینکه کمتر متوجه شوند به ما خوش هم می گذرد ما بیشتر مایلیم اطرافیان را با غم هایمان شریک کنیم تا با شادی هایمان خیلی وقت ها یادمان می رود که هر کس به اندازه ی خودش مشکلات دارد ویادمان می رود که کسی مجبور نیست قیافه ی درهم و عبوس و مچاله شده ی ما را تحمل کنند بعضی وقت ها با همه ی وجود حس می کنیم فقط این ماییم که مشکلات زندگی اینگونه بر شانه هایمان بار شده است و مابقی اگر روی گشاده و خندان دارند پس مشکلی هم ندارند و اینگونه بی آنکه خود متوجه باشیم روز به روز کوچکتر می شویم خود من چند سال پیش تجربه ی به تاخیر انداختن مشکل خاصی را داشتم غم و غصه و گریه و زاری را با آگاهی به تاخیر انداختم امتحان خاصی را که باید می دادم دادم و بسیار موفقیت آمیز هم بود پس از امتحان به خانه برگشتم و تاجایی که جا داشت زار زدم امتحان آن روز مرا صدها قدم به اهداف امروزم نزدیکتر کرد اما خودم هم به تاخیر انداختن غم را از یاد برده بودم و خوشحالم که دیگر بار این نوشته های توران میرهادی یادم آورد
همه ی ما می توانیم از غم هایمان نیرو بگیریم و اگر حس می کنید بیشترین غم وغصه و مشکل را دارید غصه نخورید غم بیشتر نیرویتان افزونتر
پی نوشت: اطلاعات مربوط به خانم میرهادی را در فصلنامه ی نگاه نو بهار هشتادو نه خواندم
No comments:
Post a Comment