ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Sunday, August 16, 2015


خوابیدی بدون لالایی و قصه 
بگیر آسوده بخواب بی‌درد و غصه
دیگه کابوس زمستون نمی‌بینی
توی خواب گل‌های حسرت نمی‌چینی
دیگه خورشید چهرتو نمی‌سوزونه
جای سیلی‌های باد روش نمی‌مونه
دیگه بیدار نمی‌شی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
رفتی و آدمک‌ها را جا گذاشتی
قانون جنگل و زیر پا گذاشتی
اینجا قهر‌اند سینه‌ها با مهربونی
تو، تو جنگل نمی‌تونستی بمونی
دلتو بردی با خود به جای دیگه 
اونجا که خدا برات لالایی می‌گه
می‌دونم می‌بینمت یک روز دوباره 
توی دنیایی که آدمک نداره

مرداد ۹۴

No comments: