هفده دقیقه است که شده است چهارشنبه، حساب نکردهام اما فکر کنم از شنبه شب تا این ساعت فقط ده پانزده ساعت خوابیدهام. (همهی آثار بیخوابی کشیدنها را خودم متوجهام اگر دیگریها به چشمشان نیاید.) باهمهی این کلافگی و خستگی و داغون بودنم، کلاس امروز واقعا عالی بود. یک حرفی از روز نخست کلاسهایِ فن بیان و البته اجرا روی دلم مانده است که هنوز نتوانستهام بگویم. امروز هم پایان جلسه اجازه گرفتم که بگویم نشد، به نظرم، درست یا غلط، ورزش پیلاتس و تمرینهای فن بیان و البته اجرا رابطهی تنگاتنگی با هم دارند. در حد و اندازهی فهم و برداشت خودم تا اینجا و تا این جلسه به نظرم اگر کسی برایش جدی است که در این مقوله بهترین باشد باید پیلاتس را هم جدی بگیرد. خستگیام اجازه نمیدهد بیش از این دربارهاش توضیح بدهم ولی از یک چیز خوشحالم فن بیان، مهارتهای اجرا در رادیو و تلویزیون، پیلاتس، کلاسهای داستان نویسیِ آقای جزینی، تمام کارگاههای فلسفه برای کودکان آقای قائدی و کارگاههای پژوهشگاه و تجربههای بسیار دیگرم همه به هم ربط دارند و تردید ندارم یک روز در باشکوهترین شکل خود، گرد هم خواهند آمد، اگر نفسی که ممد حیات است وقتی فرو میرود یادش بماند که بیرون هم بیاید.
پ.ن: به یکباره و به طرز عجیب و غریبی اتفاقهایی افتاده است که نظم زندگیام را برهم زده است، امیدوارم خیلی زود بتوانم در بین این همه کلافگی و دلهره و آشفتگی خودم را با وضعیت تازه سازگار کنم. هر چند که بیاندازه دشوار است.
No comments:
Post a Comment