بهار سختی بود، از لحظهی تحویل سال تا این ساعت و احتمالا با توجه به شواهد تا پایانش نیز. گاهی نمیشود سخت بودن را نوشت فقط باید تحمل کرد و دم هم نزد. یعنی نمیشود که دم زد. اما من همهی سختیها را گذاشتم یک طرف و فقط برای یکی دو اتفاق خیلی خوباش امروز خودم را به یک ضیافت خیلی خیلی خیلی ساده و معمولی دعوت کردم و تلاش کردم، به اندازهی دیگرانی که دست جمع و دو تایی آمده بودند تا خاطره بسازند، برای خودم خاطره بسازم به سلامتی بهار ۹۴ که از ابتدا بنا داشت نسازد و واقعا هم نساخت.
No comments:
Post a Comment