ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Wednesday, December 26, 2007

درسگفتارهاي دكترفرزان سجودي

جلسه چهارم
ديدگاهِ و يتگنشتاين ديدگاهي انساني است نه به معناي اومانيستي كه سر منشاء آن از رنسانس به بعد است چون او به رفتار نيت مند انسان قائل است نگاهي انساني دارد و اورا به معني تحت الفظي مي توان امانيست دانست آنچه انساني است شايد تن به نظريه به معناي گفته شده نمي دهد دانش پيشين ما است كه به مجموعه استدلالهاي ما شكل مي دهد از طرفي به عنوان نظريه پرداز گويي خارج از زبان مي پردازيم و از تمام ريزه كاريهاي زبان آگاهيم نمي توان با تكيه كردن به عنصري درون سيستم از آن سيستم بيرون جهيد قلمرو عالم بايد پيوسته به بيرون خود ارجاع دهد و فرد بايد به بيرون از خود ارجاع دهد بايد همواره از خارج به يك سيستم اشراف داشت تا از درون و با استفاده از يك سيستم نمي توان به شناخت آن سيستم قائل شد انسان در وضعيتي است كه پيوسته تاليف هاي جديدي از دانشي كه در گذشته داشته ارائه مي دهد هر چند او مخالف ساخت گرايي است چون آنرا يك جور نظريه پردازي عام در باب جهان مي دهد اما سخن او شبيه آن چيزي است كه ساخت گرا ها مي گويند ساخت گراها آنچه را مي دانسته ايم به يك سيستم بيروني به نام زبان ارجاع مي دهند شايد بدون انكار اصول كلي جهت ديد خود را به سمت امور خاص متوجه كسي مي كنيم كه به امور عام مي پردازد ويتگنشتاين مي خواهد دلايل رفتارهاي انساني را توصيف كند به جاي اينكه علت رفتارها ي بشر را بياورد يا بخواهد رفتار بشر را تبيين كند او به دنبال تعميم ويا تبيين نيست چرا بايد تنها اسلوب را روش علوم تجربي دانست و تنها توسط روش هاي علوم تجربي نمي توان به شناخت رسيد نظريه همواره مي خواهد يك اصل جهانشمول را نشان دهد و نيز يك امر نا آشكار را آشكار مي كند ولي ويتگنشتاين نمي خواهد نظريه اي ارائه دهد كه در همه جا صادق باشد زبان در رساله نام يعني ابژه در پژوهشهاي فلسفي معناي هر واژه كاربرد آن است وقتي مي گويم ساعتم روي ميز است اين جمله درست است حتي اگر ساعتم روي ميز نباشد اين جمله درست است ولي وقتي من ساعتي نداشتته باشم اينجا ساعت يك نام است به يك ابژه در خارج بر نمي گردد او براي حل اين قضيه مي گويد هر جمله را مي توان به نشانه هاي اوليه اجزا و غير قابل تحليل فرو كاست و متناظر با آن ها ابژه ها در واقعيت وجود دارد امر بسيط همان جنسيت است و مي گويد امر بسيط زباني همان ابژه در خارج است او وجود اجزاء تجزيه ناپذير را مسلم فرض كرده است و حتي مثال هم براي آنها نمي آورد او واقعيت معنا را مطرح مي كند اما وقتي نامها ابژه هايي در خارج ندارند پس واقعيت معنا چگونه مطرح است؟

No comments: