ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Thursday, January 24, 2008

اسپينوزا خدا درد داشت

امروز عصر دريك جلسه ي سه ساعت ونيم شركت كردم كه بحث درباره ي ترجمه ي مقالات دانشنامه ي راتلج بود البته مقاله هايي كه به نوعي با فلسفه ي اسلامي در ارتباط بودند از شصت مقاله ي مرتبط گزارشي از بيست و دو مقاله ارائه شد قصدم توضيح چيزهاي ديگري است كه مدت زيادي است فكرم را مشغول كرده اما نه هيچوقت درباره اش چيزي گفته بودم ونه چيزي نوشته بودم اما با جلسه ي امروز پررنگ تر شد
در تمام سالهايي كه فلسفه خواندم يا با آدم هاي فلسفه خوانده مرتبط بودم اين تصور درباره ي خودم و ديگري ها برايم پيش آمده بود كه تمام آن چيز هايي را كه به عنوان امر بديهي تلقي مي كردي و همه ي چيزهايي را كه بدان اعتقاد داشتي از شك و ترديد هاي فلسفي در امان نيستند و پنبه ي همه چيز را مي زني حتي موزاييك هايي كه ديروز با اطمينان قدم گذاشتي امروز نمي تواني با همان اطمينان قدم بگذاري چه اينكه هر آن ممكن است فرو ريزد مگر ضرورتي را كه بين علت و معول وجود دارد با چشم ديده اي؟ و مگر مي تواني ضرورت ميان علت و معلول را اثبات كني؟ (يه نيم نگاه به هيوم) تو فقط به عالم پديدار ها و فنومن ها دسترسي داري و از جهان با اين عظمت تنها قادر به شناسايي پديدار ها هستي شناسايي به وجهي كه پيشاپيش محدود به زمان و مكان است دستت از عالم نومن ها كوتاه است (يه يادي ازمرحوم كانت) و خلاصه عدم قطعيت! اما اين روزها به آن تصور افزوده اي دارم اگرچه هنوز هم معتقدم فلسفه يقين و قطعيت را از تو مي گيرد و به جايش شك و ترديد و پرسش را مي نشاند پرسش هايي ولو بي پاسخ اما
باده ني در هر سري شر مي كند
آنچنان را آنچنان تر مي كند
پچ پچ هاي ذهني آدمي و نجواهاي دروني اش با خودش از هر جنسي كه مي خواهد باشد با باده ي فلسفه تنها به فرياد تبديل مي شود جمله اي از ميگل داونامونو درباره ي اسپينوزا خواندم كه در توصيفش نوشته بود اسپينوزا خدا درد داشت به معنايي كه كسي معده درد سردرد يا دندان درد دارد به زندگينامه ي اسپينوزا و شرح احوالاتش مراجعه كردم نوشته بود
در خانوداه اي يهودي به دنيا آمده است آموزش اوليه او طبعا به صورت مطالعه " عهد عتيق" و"تلمود" بوده است.
البته من مي دانم كه در بيست و چهارسالگي چون در قبول كلام يهود و تفسير كتاب مقدس خود را ناتوان ديد از طرف جامعه ي يهود رسما مطرود شناخته شد اما من كاري به ديگري هاي رسمي و غير رسمي كه درباره ي عقايد ما نظر دارند ندارم تاكيدم بر روي آموزه هاي او در كودكي دغدغه هاي درونيش شرايطي كه در آن رشد كرده و مقولاتي از اين دست است در كتاب نامه هاي بچه ها به خدا كه جملات واقعا فيلسوفانه اش را در پستي جداگانه خواهم آورد يكي از بچه ها از خدا مي پرسد
خداي عزيز
آيا تو چيزي درباره ي اشياء پيش از اينكه اختراع بشن مي دوني؟
هر وقت اين جمله را مي خوانم ياد مباحث فلسفي از اين نوع مي افتم كه آيا خداوند پيش از آنكه اشيا را بيافريند بدانها علم دارد يا نه. در جلسه ي امروز آقايي كه رشته ي تحصيلي اش فلسفه ي اسلامي و خود نيز آدمي مذهبي بود معتقد بود كه از شكيات هيوم استدلالهايي مبني بر وجود خدا را به دست آورد ه البته نه اينكه با تعجب و با دهان باز نگاهش كردم كه به تمام كساني پيوست كه در موردشان فرضيه بالا را داشتم و البته آدم هاي فلسفه خوانده و نظرياتشان را نه در موقعيت هاي مشخص همچون سمينار يا جلسه ي پرسش و پاسخ در ذهن خود به نقدوبررسي گذاشته بودم كه در جريان روزمرگي ها ي زندگي سعي كردم بفهمم فلسفه با آنها چه كرده و آنها با فلسفه چه كرده اند و خود بي خبرند و البته فلسفه خوانده هاي اهل قلم و فيلسوفان را نيز با مراجعه به زندگينامه هايشان
نمي دانم تا چه حد توانستم آنچه راكه درذهنم بود نوشتاري كنم اما در نهايت اينكه به قول پدرم هر كي هر چي داره از پر قنداقش داره

1 comment:

Anonymous said...

سلام. مطلب تان را خواندم اما چشمام درد گرفت .بخاطر فونت و رنگ قلمتان!!
باز هم تشکر