ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Monday, January 07, 2008

اگرچه با خيلي از آدم ها رفت و آمد دارم و با خيلي ها هم صحبت مي شم تازگي ها متوجه شدم لذتي كه از مصاحبت با آدم فلسفه دان و فلسفه خوان،البته از نوع با سوادش، نصيبم مي شه از هيچ همصحبتي ديگري نصيبم نمي شه انگاري كه فلسفه بلايي به سرم آورده كه تا حالا خودم هم متوجه نبودم و تازه دارم مي فهمم دوست دارم تو چه فضاي فكري نفس بكشم وبا چه تيپ آدم هايي حرف جدي بزنم
اما خب وقتي با اذهان ديگه اي هم روبرو مي شي كه از زاويه اي غير از اين، به عالم نگاه مي كنند دست كم مي تواني داستان نويس خوبي شوي كه به لايه هاي پنهان ذهن آدم ها نفوذ كني و شخصيت هاي متنوع و متفاوت بيافريني
امشب در جريان حادثه اي فهميدم اصلا عالم آدم فضول را نمي فهمم و هرچه كردم نتوانستم از زاويه ي ديد يك آدم اينچنيني به عالم نگاه كنم
و در پايان اينكه در اين دو روز هر بار از پنجره بيرون را نگاه كردم خودم و دو برادر كوچكم را مي ديدم كه با دستكش هاي بافتني و چكمه هاي رنگي باكلاه و لباس هاي بافتني باهيجاني توصيف نشده آدم برفي درست مي كنيم و هرازچندگاهي مامان بابا را صدا مي كنيم كه آدم برفي بي تناسب ما را ببينند
يادش به خير

1 comment:

Anonymous said...

می نشینم منتــــــظر /که ببــــارد بــــرف/..تا در صدای نشستنش پا به پای خاطــــره هایم/ قدم زنـــــیم.....