نبودم وصله وصلت از آغاز
که هرکوکی زدم شد کوک ناساز
به هر جهدی نشد تا جفت باشیم
قناری جان! نخواندی با من آواز
برابر کردمات با خواهش ای دل
برابر شد دلم با عشوه با ناز
برایت قصهها از غصه گفتم
کشیدم از نهانها پرده راز
من از داغی که بر دل ماند گفتم
تو از شوق پریدنها و پرواز
دلت با دیگری بود و نبودی
دمی با این دل دیوانه دمساز
من و تقدیر زهرآلود تلخم
تو با آن مرغک همسایه آن غاز
برو با نازنینت نازنینم!
کبوتر با کبوتر باز باز!
مسیح مسیحا
پ.ن:پر از پینوشت، پر از رنجش، پر از دلگیری، پر از دلتنگی، پر از دلگرفتگی... چند روز پیش شنیدم آقای قاضی دم مرگشان سه بار گفتهاند نرجان، نرجان، نرجان.... وای به احوال ما...........
پ.ن دو: پروژهی مسالهی دیگری روز به روز دارد برایم جدیتر میشود. دیگری اصیل، ارتباط اصیل، تحقیر دیگری، احترام به دیگری، رابطهای از دو سو پر از گشودگی، من و دیگری و باز هم دیگری و دیگری و دیگری...
عصر چهاردهم خرداد که مثل همهی جمعهها دلگیر است. ساعت شش و سی دقیقه
No comments:
Post a Comment