ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Sunday, June 12, 2016

خدا رحمت کند بابا را همیشه با کار کردنم مخالفت شدید می‌کرد با درس‌ خواندنم شدیدا موافق بود. نه تنها موافق بود که مشوق بود نه تنها مشوق بود که ذوق زده می‌شد که تا این اواخر برای هر موفقیت بزرگ و کوچک‌‌ام جایزه می‌خرید. زود از دست‌اش دادم هم برای خودش زود بود هم برای من. هنوز و تا آخر دنیا به خانم دکتر گفتن‌هایش نیاز داشتم، هنوز و تا آخر دنیا به جایزه‌هایش نیاز داشتم، هنوز و تا آخر دنیا به خنده‌هایش نیاز داشتم. به اینکه شب‌ها وقتی خسته و له و لورده از راه می‌رسیدم، در آپارتمان را باز می‌کرد همان جا می‌ایستاد خسته نباشید می‌گفت و کوله‌ام را می‌گرفت تا بندهای کتانی‌ام را باز کنم. وقتی سر درد می‌شدم دست‌های سنگین و مردانه‌اش را روی پیشانی‌ام می‌گذاشت و حمد می‌خواند و تا وقتی خودم نمی‌گفتم خوب شد دست‌اش را بر نمی‌داشت. 


بهانه‌ی اصلی‌ام برای نوشتن این بود که می‌خواستم بگویم تمام این سال‌ها از بس که بابا  کار کردن من را دوست نداشت. وقتی هم کارهای پروژه‌ای و پراکنده انجام می‌دادم گرفتن حق‌ام برایم سخت بود. حرف زدن درباره‌ی پول‌اش برایم سخت بود. بعضی کارها هست که کلا هیچ وقت پول‌اش را نگرفتم یا اگر هم می‌خواستم بگیرم با شرم بسیار می‌گفتم که هنوز پول‌اش را نگرفتم. از سال نود به این طرف روی خودم کار کردم که بتوانم حق کاری را که انجام داده‌ام بگیرم، یعنی روی پول گرفتن‌اش را داشته باشم، روی گفتن‌اش را... هنوز هم حس خوبی ندارم ولی می‌گویم و تلاشم را می‌کنم پیش از انجام کار درباره‌ی پول‌اش هم مثل آدم حرف بزنم و اگر بیگاری است قبول نکنم. اما یک نکته‌‌ی ظریفی کشف کرده‌ام آدم‌ها وقتی قرار است کارشان را تحویل بگیرند از موضع قدرت، همه‌ جوره وادارت می‌کنند کار را به موقع تحویل دهی. ولی وقتی تو حق‌ات را می‌خواهی جوری رفتار می‌کنند که انگار تو یک آدم پست و بی انصاف هستی که در این عالم فقط چسبیده‌ای به پول و مال دنیا... گاهی در اوج بی‌نیازی طوری رفتار می‌کنند که انگار نیازمند پولی هستی که آنها قرار است بدهند. 

شاید بابا با تجربه‌ی چهل ساله‌اش در بازار این چیزها را می‌دانسته و دوست نداشته است من هیچ وقت با مردم بحث‌های مالی از این جنس داشته باشم. 

پ.ن مهم: باید تمرین کنم برای صحبت کردن درباره‌ی بخش مالی قضیه با یک حس خیلی عالی و از موضع قدرت حرف بزنم باید یاد بگیرم برای گرفتن حق خودم هم نباید ذره‌ای احساس شرمساری کنم حتی در پستوی ذهن و خیالم جایی که دست هیچ کس بهش نمی‌رسد . شاید مردم هم یاد بگیرند محترمانه‌تر و به موقع حق آدم‌ها را بدهند حتی اگر آنها ثروتمندترین آدم دنیا باشند و به آن پول نیازی نداشته باشند، باید یاد بگیرند هر کس باید وظیفه‌ی خودش را به موقع انجام دهد. همین. 

No comments: