سرانجام به لطف یک دوست خوب به نیم فاصله دست پیدا کردم و تعریفش کردم و دو روزی است که از تایپ کردن بیشتر لذت میبرم چون دیگر اجزای یک کلمه از یک خانواده از هم جدا نمی افتند و متن هم نازیبا به نظر نمیآید کاش رابطه ی آدم ها هم اینگونه بود با یک نیمفاصله که از اول تعریف میشد هر جای متن زندگی هم که قرار می گرفتند از هم جدا نمیافتادند
Tuesday, August 31, 2010
نیم فاصله
کانون زبان هم کم آورد
برنامه شروع و پایان کلاسها، حساب کردن تعطیلیها، تعطیل کردن جلسه های اضافی، مهمان شدن در شهر دیگر اگر به مسافرت رفته ای، انتقالی گرفتن و خلاصه همه چیز مهیا برای زبان خواندن بدون اینکه بتوانی بهانه بیاوری و اطلاعیه های قطعی که هیچ اما و اگری در آن نیست و لازم الاجراست چند وقت پیش که به ظاهر برای گرم بودن هوا تعطیل شد بلافاصله کلاس جبرانی آن جلسه ها اعلام شد اما کانون هم در برابر بی نظمی و مملکت گل و بلبل و پیش بینی ناپذیر کم آورد درباره تعطیلات عید فطر کلافگی و درماندگی کانون به چشم می زند وقتی کل بی نظم و باری به هر جهت باشد جزء به سختی می تواند نظم خود را حفظ کند یکی از جلسه ها کم شده است و به معلم ها هم گفته اند که از جبرانی خبری نیست و امتحان ها قبل از عید فطر برقرار می شود اما در همین اطلاعیه هم آمده است که اگر تا دوازدهم تعطیلی سه روزه ی عید اعلام شود برنامه این گونه است در غیر صورت به روال گذشته است اما خب اگر تعطیلی شب قبل از عید اعلام شود چه؟
پی نوشت: کانون در موارد دیگر بسیار بی توجه است مثل شیرهای آب که همیشه خراب است و کلی آب هدر می رود مثل این که کولرها با یک کلید روشن می شوند وکلاسهای خالی هم کولرشان روشن است و خیلی چیزهای دیگر
Saturday, August 28, 2010
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
مهر ماه سال هشتاد و چهار چند روزی را خانه ی آقاجان بودم(و این یکی از چند روزهای من درآن سالها بود) هر وقت می رفتم آنجا یک کولی پر از کتاب، دفتر خاطراتم و کلی وسایل شخصی همراه خودم می بردم و همه را هم دور خودم پخش می کردم آقاجان همیشه از اینکه من اینهمه بار سنگین می بردم و می آوردم ناراحت بود
چون تازه صاحب
mp3
شده بودم برای همین تصمیم گرفتم صدای آقاجان را ضبط کنم برادرم هم آن شب آنجا بود اما برای شام آمده بود و می خواست آخر شب برگردد به محض اینکه دستگاه را روشن کردم تلفن همراهم زنگ زد برای صحبت کردن به حیاط رفتم امشب که از سر دلتنگی به اون صدای ضبط شده گوش می دادم کلی دلتنگی ام افزون شد من که از اتاق می روم دیالوگ آقاجان و برادرم:
آقاجان: داری می ری خونه کمکش کن این کیف ها رو ببر، خواهرت چرا اینجوره؟
برادرم: نمی دونم بهش می گم چرا اینقدر وسایل دنبال خودت می بری یه کتاب ببر کافیه
آقاجان: عیب نداره خواهرت و کمک کن
برادرم: باشه می برم
من که می آیم به اتاق چند دقیقه ایست مکالمه ی آنها تمام شده است
اگر همه ی سواد نداشته ی ادبیاتم را هم به کار گیرم نمی توانم لذت این نحوه ی بودنم این نوع تجربه کردن و این نحوه ی زندگی را توصیف کنم من با تک تک سلول های وجودم آرامش و و کتاب و خاطره و خوبی و شرافت و محبت رو درک می کردم نوشتن و خواندن آنجا یه جور دیگه بهم مزه می داد از هر جا دلم می گرفت از دست هر کی شاکی بودم هر جا عرصه بهم تنگ می شد و نمی شد تو حالت شادی و غم این خونه ی بزرگ و صاحب بزرگوارش پناهگاه مادی و معنوی من بود من تنهایی ظاهری اونجا را به جمع های بی ارزش و خاله زنکی ترجیح می دادم سخت بود به دیگران بفهمونم من اونجا تنها نیستم وقتی ازم می پرسیدن تنهایی اونجا چی کار می کنی؟ آقاجان هزاران بار بهم گفته بود بیا اینجا با من زندگی کن و من فقط می خندیدم این روزها خیلی بهش نیاز دارم چند شب پیش خوابش را دیدم بغلش کردم و کلی گریه کردم هر وقت خوابش رو می بینم تو خواب بی درنگ متوجه می شوم از دنیا رفته است و فقط گریه می کنم دلم می خواست بود کولی ام را می انداختم روی دوشم و با دوسه تا کیف و کلی وسایل و همه ی دلتنگی هام به آغوش پر مهرش پناه می بردم هر چی سموم بدی و زشتیه با خوبی ها و زیبایی های این مرد بزرگ از بین می بردم
قدر پدربزرگ مادربزرگ های خوبتون رو بدونین
Thursday, August 26, 2010
سندباد نجفی
باده نی در هر سری شر می کند
آن چنان را آن چنان تر می کند
Tuesday, August 24, 2010
رها کردن یا رها نکردن مسئله این است
شکسپیر
دانشجوی آمار : اگر كسی را دوست داری ، به حال خود رهایش كن ... اگر دوستت داشته باشد ، احتمال برگشتنش زیاد است و اگرنه احتمال ایجاد یك رابطه مجدد غیر ممكن است
دانشجوی حسابداری : اگر كسی را دوست داری ، به حال خود رهایش كن ... اگر برگشت، رسید انبار صادر كن و اگر نه ، برایش اعلامیه بدهكار بفرست
دانشجوی ریاضی : اگر كسی را دوست داری ، به حال خود رهایش كن ... اگر برگشت ،طبق قانون 2=1+1 عمل كرده و اگر نه در عدد صفر ضربش كن
دانشجوی كامپیوتر : اگر كسی را دوست داری ، به حال خود رهایش كن ... اگر برگشت، از دستور كپی - پیست استفاده كن و اگر نه بهتر است كه دیلیت اش كنی