قسمت دوم
در قسمت نخست به تفاوت فلسفه برای کودکان در خانه و روش فراگیر آن در مدرسه رسیدیم در ادامه به تفاوت نخست آن می پردازیم
اما سه تفاوت زیر اصلی هستند
نخست آن که به نظر من مدرسه به شکلی اساسی تجربه ای اجباری برای افراد جوان شمرده می شود. کودکان و افراد جوان کمی هستند که حق انتخاب دارند که آیامی خواهند در مدرسه باشند یا خیر؟ و در بیشتر موارد هیچ حقی ندارند یا حق انتخاب بسیار ناچیزی دارند تابرگزینند که به کدام مدرسه می خواهند بروند همین که به آن جا می روند، مدرسه به سوی قانونمند بودن، مستبد بودن و قانون سلسله مراتبی گرایش پیدا می کند. چشم داشت آن ها این است که دانش آموزان از قانون پیروی کنند این قانون را بزرگسالانی که مدرسه هارا می گردانند نهاده اند و اجرای آن بر گردن آموزگاران است همه چیز در دست بزرگسال هاست و دانش آموزان در مورد چیزهایی که در مدرسه پیش می آید چیز چندانی برای گفتن ندارند دانش آموزان در بیشتر جاها در هیچ بخشی از کارهای مدرسه حق گزینش ندارند و از آن چیزی نمی آموزند به جز تکلیفی که در خانه بر گردنشان است البته جایی برای این پرسش نیست که آیا را انجام می دهی یا خیر؟ جان تیلر گائو یک آموزگار پیشین مدرسه ی دولتی در نیویورک که از او سپاسگزاری شایانی شده است گفته است مدرسه زندان کودکان است
با این که بعضی از مدارس می کوشند نشان دهند که گرامی داشتن و سپردن کارها به دانش آموزان برای آنان مهم است اما کودکان حس می کنندکه کسی نمی خواهد کاری را به آن ها بسپارد که این حس شایسته نبودن را به آنها القامی کند آنها شایسته اند تا بگویند که چه چیزی می خواهند یاد بگیرند که می خواهند بدانند به همان روشی که ما گزینش را به یک نوزاد می سپاریم تا یاد بگیرد از شیر مادرش بخورد
بخندد یا راه برود مدرسه ها دانش آموزان را جاندارانی بی ادب و نیازمند به توانایی آموزگار برای یادگیری می بینند آن ها اجازه ندارند که از گرایش ها و نیازهای خود برای یادگیری پیروی کنند اما از آن ها خواسته می شود تا پیروی کننده ی روش جدی آموزش که بزرگسالان طراحی کرده اند باشند
با آن که من کودک پیش دبستانی را نمی شناسم که گرایشی به مدرسه رفتن نداشته باشد اما این روزها بسیاری بچه هایی که به کلاس سوم یا چهارم می رسند شکیبایی و گرایشی به یادگیری در مدرسه ندارند و ناخواسته آن جایند. آن ها می دانند که ناخواسته آن جا هستند و در آن جا باید ناخواسته کاری را بکنند که از آن ها خواسته می شود آن ها از پرسش دست بر می دارند و این آغاز از میان رفتن کنجکاوی و گرایش های آن ها به یادگیری است آیا این که بسیاری از دانش آموزان ناراحت و ناشکیبا هستند برای شما شگفت آور نیست؟ از دید من نیاز به پافشاری برای برگزاری کلاس های مدیریت در کلاس برای آموزگاران دانشگاه های تربیت معلم برآمده از خط مشی آموزشی بی کنش و سردی است که مدرسه ها از کودکان می خواهند
سودمند است بدانیم که بنای مدرسه های دولتی همان طور که که می دانیم پیش رفتی است که به تازگی ایالات متحده به آن رسیده است این مدرسه ها نبود تا این که در قرن نوزده مدرسه های دولتی به نام موسسه های اجباری بنا شد و دیگر آموزش کودکان بر گردن خانواده ها نبود تا پایان قرن هجده بیش تر کودکان کم و بیش در خانه آموزش می دیدند جایی که هر کدام از نیازهای آن ها و خط سیر رشد آن ها آسانتر بررسی می شد
فلسفه برای کودکان، آموزش و پرورش را طبیعی و البته نا همسان برای هر بچه می داند از نقطه نظر من نکته بنیادی در فلسفه برای کودکان این باور است که کودکان برای یادگیری نیازی به اجبار و زور ندارند بچه ها کنجکاوند و شگفتی بسیاری در برابر رخ دادهای گیتی از خود نشان می دهند در حلقه ی کندوکاو فلسفی برای طرح پرسش و پیش رفت در کندو کاو ما روی این کنجکاوی طبیعی حساب می کنیم و به دنبال این هستیم که از شگفتی آن ها نسبت به چیزها بهره بگیریم و به آن ها یاری رسانیم که نقطه نظر ویژه ی خودشان را بسازند و آن ها را بگویند این تک بودن و ویژگی هر کودک است که شاخه های فکری در گفت و گوهای فلسفی را بسیار پر بار می کند فلسفه برای کودکان در آن ها خودباوری ایجاد می کند ما به آنها باور داریم که آن ها توانایی طبیعی برای کنجکاوی طرح پرسش و انگاشتن و و گفتن را دارند و این ها توانایی هایی هستند که برای یاد گیری راستین مورد نیازند
ادامه دارد