فیلمنامه قوی است سرش به تنش می ارزد حرکت روی دست دوربین آزار دهنده است بعضی شوخی ها زیادی بی مزه است اما من در کل بلد نیستم فیلم نقد کنم چیزهایی را شنیده ام چیزهایی را دیده ام من به قول آقای عطشانی عوامم که به قول خودم از فیلم های پر رنگ خوشم می آید اما آنچه که مدت زیادی است ذهنم را درگیر خودش کرده است داستان نقادی انتقاد نقد پذیری است همیشه فکر می کردم تنها رده های بالای مملکتی نقد پذیر نیستند و یا نمی توانند محترمانه بپذیرند . محترمانه پاسخ گو باشند اما این روزها حس می کنم هیچ کدام ما در هیچ هیبت و لباسی روحیه ی نقد پذیری نداریم و نقد سازنده هم تنها واژه ای دهن پر کن است و دیگر هیچ همان زمان که نقد می شویم بدون آنکه با خِرد به حرف هایی که زده می شود خوب گوش کنیم به جواب هایی می اندیشیم که می خواهیم بدهیم تصور می کردم آینده درخشان است خیلی هم درخشان است اما در این اندیشه ام قدری باید بیشتر اندیشه کنم وقتی جوان هایی مثل عطشانی را می بینم غصه ام می گیرد ما نه تنها انتقاد سازنده را نمی شنویم که گستاخانه و بی ادبانه هم برخورد می کنیم نمی خواهم قیاس مع الفارق بکنم اما وقتی ده نمکی را پای میز نقد و نقادی اسیر خود بزرگ بینی خود بینی خودخواهی دیدم فکر می کردم از آدمی با روحیات او دیدگاه های او طرز فکرش نوع جهان بینی اش توقعی بیش از این نمی توان داشت اما وقتی مشابه همان برخورد با کم و زیادش را از عطشانی دیدم آنهم در برابر کسانی که مستقیم و غیر مستقیم استاد او هستند و اگر هم حق استادی نداشته باشند حرمت استاد را دارند و ده ها پیراهن در این حوزه از او بیشتر پاره کرده اند و او باید در برابرشان سر تعظیمِ دانشجویانه فرود آورد و اگر هم نقد به جا نیست مودبانه پاسخ دهد حس می کند آنقدر قد کشیده که می تواند با هر لحنی صحبت کند آنقدر خاص شده است که عوام نمی توانند منظورشان را در حد و اندازه ی او و با واژگان تخصصی بیان کنند فکر می کند آنقدر بزرگ شده است که می تواند آقای فراستی را مسعود صدا بزند آنقدر ناظم شده است که آشفتگی های فیلمنامه را خود خودش نظم داده است و همه ی اینها را به نظر من به گونه ای بی ادبانه و همراه با گستاخیِ ناشی از شهرت زود هنگام بر زبان می آورد همیشه و همواره ی روزگار از برکت وجود بزرگان فلسفه معتقد بوده ام که ما در حرف و عمل و تصمیم گیری دو مقوله را یا نداریم یا کم داریم اندیشیدن و اخلاق از خودم که در برابر انتقاد های ساده برآشفته می شوم از نویسنده در برابر ویراستار فنی و علمی و محتوایی اش تا در حوزه های هنر و سیاست و دیانت گرفته نقد را بر نمی تابیم. وقتی مصاحبه ی عطشانی را می دیدم به جای او خجالت می کشیدم و حس می کردم اگر خودش هم ده سال دیگر این مصاحبه را ببیند خجالت خواهد کشید همه ی اینها نتیجه ی غرور و خودخواهی و خودبینی و گاهی شهرت زود هنگام است که معتقدم همچون بلوغ زودهنگام مضر است این روزها دیگر فلسفه دان ها و فلسفه خوان های جوان هم از این قاعده مستنثنی نیستند چندی پیش در دکه ی روزنامه فروشی عکس دو تن از آنها را روی مجله ای دیدم که بیشتر ستاره های سینما و خوانندگان پاپ را یادم می آورد در حالی که موضوع آن مناظره ای بود ظاهرا از جنس فکر و اندیشه حال از هنرمندان چه توقعی می توان داشت اما بنا به موضوع فیلم و محتوایش به نظرم عطشانی می بایستی در حضور نماینده ی بایگانی نکیر و منکر ویا در حضور نیکزاد جلسه ی نقد و انتقاد فیلمش را باز بینی کند
این ره که می رویم در زندگی خصوصی-عمومی ما جوان ها رو به ترکستان است