ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Monday, December 12, 2005

فلسفه به من اموخت

فلسفه به من خود جوش بودن مستقل فکر کردن برای خود سبک داشتن حرفهای دیگران را شنیدن و برای خود حرف داشتن را اموخت."در گذشته من از دوست خود روی بر می تافتم/اگر کیش وی را همسان مذهب خویش نمی یافتم.اما امروز اینگونه نیستم و از اینگونه نبودنم شادم.شادم که :"قلب من پذیرای هر نقش شده است" شادم که عقلم پذیرای هر تفکر شده است -اعم از اینکه ان را بپذیرم یا نه-شادم که فلسفه ریز بینم کرده بدین معنا که بعضی مواقع ان قدر ارتفاع گرفته ام که بعضی چیز ها را ریز می دیدم وتاسف می خوردم که چرا برای بعضی تا این اندازه درشت می نماید وبه یاد می اوردم خود را که خود نیز زمانی اینگونه بوده ام و اینگونه بود که می توانستم انها را درک کنم .چون زمانی در عالم انها زیسته بودم ومی توانم از عالم انها حبر بیاورم .عالمی که در ان بسیار حکم قطعی صادر می شود عالمی که جاهلانه در باره دیگران نظر می دهی عالمی که نمی شناسی نمی دانی نمی فهمی نمی پرسی نمی خواتی ....اما محکوم ویا دفاع می کنی.عالمی که در ان تک بعدی تک ساحتی تک منبعی تک مذهبی هستی.عالمی که در ان زمان ومکان محدود است -نه زمان ومکان که همه چیز محدود است-زمان را می شود شمرد وبرایش با قاطعیت ابتدا وانتها قائل شد وبه راحتی می شود انچه که پیش از این ابتدا بوده و انچه که بعد از این انتها خواهد امد را نادیده گرفت.عالم به گونه ای است که می شود به انتهایش رسید.در این عالم هیچ پرسشی مطرح نمی شود تا چشم می گشائی بدون اینکه سوالی پرسیده باشی پاسخت می گو یند و هیچگاه فکر نمی کنی که می شود سوال هم مطرح کرد.مدت هاست که دیگر ساکن چنین عالمی نیستم

No comments: