نوشتن در اینستاگرام سوفیا را منزوی کرده است. با اینکه کمتر به اینجا سر میزنم اما برایم قداست و قدمتی دارد که با هیچ کدام از فضاهای مجازی قابل مقایسه نیست.
اینجا فقط نامه نخست به فردریک را منتشر کردهام در حالی که در اینستاگرام نامه بیست و چندم هستم. اینجا فقط از دو اجرای سپنج رنج و شکنج فرخنده نوشتهام در حالی که این اجرا را چهار بار رفتهام. اینجا از تاترهایی که رفتهام کنسرتهایی که رفتهام از تجربههای تازهام هیچ چیز ننوشتهام چون اینستاگرام تمام انرژی نوشتنم را میگیرد.
دیروز آرایشگاه بتی بودم به زری خانم گفتم که مدتها پیش از او و آرایشگاهاش در وبلاگم نوشتهام. اسم وبلاگم را پرسید و گفت حتما سر میزند. رسیدم خانه مطلبی دربارهاش در ایسنتاگرام نوشتم. باز هم اینستاگرام که هنوز نمیدانم شبیه فیس بوک تب تند است یا میماند. یعنی میشود یک روزی نوشتههای اینستاگرام ام هم ده ساله شود؟
پست دیروزم که یازده مهر نود و پنج بود در اینستاگرام:
نوشتن آدمهای زندگیم برایم لذتبخش است. آدمی که حتی میتواند آرایشگرم باشد. دو سه سال پیش از آرایشگاه بتی و زری خانم چیزهایی در وبلاگم نوشتم. امروز طاقت نیاوردم و به زری خانم گفتم میدانستید در وبلاگم از شما هم نوشتهام؟ خندید گفت: راست میگی؟ گفتم: بله. گفت چی نوشتی؟ گفتم به نظرم آدم زیر دست شما حس میکند یکی از ستارههای هالیوود است و شما اختصاصی فقط موهای او را میزنید. اما نگفتم به نظرم شما شبیه یک نقاش حرفهای که تابلو نقاشیاش را عاشقانه میکشد مو میزنید. خجالت کشیدم بگویم زیر دست شما آدم احساس میکند کسی بهترین موسیقی عالم را مینوازد.
خجالت کشیدم بگویم با اینکه دفعهی پیش نقره داغم کردید و من کلی حرص خوردم اما باز هم اینجایم. من حس میکنم همهی نیرویتان را برای بر جا گذاشتن اثری ماندگار میگذارید و من و موهایم این انرژی را از شما، دستهایتان و قیچیتان میگیریم.
حتی اگر زمانه به ما سخت گرفته باشد و خواسته باشیم موهایمان را کوتاه کنیم دست کم با این همه انرژی خوب تلاش میکنیم خوشحال باشیم که رسما و راستکی زلف بر باد میدهیم.
پ.ن از ویرجینیا ولف: ما زنها رسم خوبی داریم
زمانه که سخت میگیرد
شروع میکنیم به کوتاه کردن ناخنها، موها، حرفها، رابطهها!
پ.ن دو: وقتی دربارهی آرایشگاه بتی و کوتاه کردن مو در وبلاگم نوشته بودم شخص ناشناسی پیام گذاشته بود که خاله زنک هستم ادعای فلسفه دارم. والا به خدا فلسفه خواندهای که نتواند از موقعیتاش چه به لحاظ عاطفی و چه به لحاظ عقلی فاصله بگیرد و نتواند از آن فاصله بنویسد به چه کار آید در این زمانهای که فلسفه در عملاش مهم شده است نه لابهلای کتابها...
پ.ن سه: روایت محصول پافشاری ما برای معنا بخشیدن به زندگی روزمره و عادی است ما روایت میکنیم تا کسالتاش بزداییم.