(1)
همه چيز را درك مي كنم
خويش را، خاك را، خورشيد را، خدا را
من با احد واحد شده ام
همه كس را مي فهمم
شما را، ايشان را، نيامدگان را،رفتگان را
من به همه ي ضماير وصل شده ام
همه جا را مي بينم
اينجا و آنجا را، اينسو و آنسو را، ژرف ها و اوج ها را
من در همه ي ابعاد ممتد شده ام
همه ي ازمنه را زيسته ام
ازل را، باستان را، اينك و آينده و ابد را
من در زمان، ذوب شده ام
(2)
خدا در خورشيد سوخت و خورشيد در خاك و خاك در خويش
هيچ گاه
هيچ كجا
هيچ كس نبوده ام
نمي فهمم
سنباد نجفي ،ملودي منهدم
3 comments:
سنباد از دوستان نزدیک من است او خود می گوید در این مملکت از هر 4 نفر 5 نفر شاعر هستند آن یکی هم همین الان به دنیا آمد وبلاگش پاتوق گورگن را در وبلاگ من متوانید بیابید
سنباد را هيچ وقت نديدم حتي از دور اما كتابش برايم هميشه يادآور روزهايي است كه پرتاب شدم به عالم فلسفه ترم يك فلسفه بودم همه چيز برايم عجيب و غريب بود و فضاي جديد را دوست داشتم استاد مسگر زاده كتاب سنباد را سر كلاس معرفي كردند فكر مي كنم زمان فارغ التحصيلي اش بود تقريبا خيلي از بچه هاي كلاس خريدند وقتي مي خواندم احساس مي كردم احتمالا عاقبت با فلسفه خواندن عاقبت به خير مي شوم اما پس از ده سال فلسفه خواندن فهميدم
باده ني در هر سري شر مي كند
آنچنان را آنچنان تر مي كند
salam mamnoon
من اينجام
www.sanbad.blogfa.com
Post a Comment