ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Wednesday, March 07, 2007

آپولوژی1

به دلایلی از رساله سوفیست در می گذرم و به آپولوژی می پردازم در این رساله شرح محاکمه سقراط آورده شده است . سقراط در سن هفتاد سالگی به محاکمه کشیده می شود و اتهام او آن است که رفتاری خلاف دین در پیش گرفته و در پی آن است که به اسرار آسمان و زیر زمین پی ببرد و حق را باطل جلوه دهد. در این رساله سقراط به دفاع از خود می پردازد .او از زمانی شروع می کند که جرقه ی در پی دانایی و فرد دانا گشتن برای او زده می شود .می گوید خایرفون به دلفوی رفته واز خدای دلفوی می پرسد کسی داناتر از سقراط نیست؟ و از پرستشگاه پاسخ می آیدکه هیچ کس داناتر از سقراط نیست .
سقراط پس از شنیدن این جریان حس می کند که در این پرسش و پاسخ رازی نهفته است چون خود را دانا نمی دانست اما از طرفی می دانست که دروغگویی در شان خدا نیست . برای مدتی از حل این معما عاجز می مانداما در نهایت به قول خودش در کمال بی میلی راهی را در پیش گرفت به قرار زیر:
ابتدا به سراغ یکی از مردان سیاسی می رود که به دانایی شهرت داشته می گوید رفتم که به خدای دلفوی ثابت کنم او از من داناتر است . اما با روشن کردن اینکه او بویی از دانایی نبرده هم آن مرد سیاسی آزرده می شود و هم اطرافیانش . سقراط می گوید دریافتم که از او داناترم نه به این معنا که چیزی را که او نمی دانست من می دانستم بل بدین معنا که من می دانستم که نادانم سقراط می گوید هر دو در نادانی برابر بودیم ولی او با اینکه هیچ نمی دانست گمان می برد که داناست در حالی که من نه می دانستم و نه خود را دانا می پنداشتم و تنها از این نکته کوچک از او داناتر بودم که اگر چیزی را ندانم خود را دانا به آن نمی پندارم .سقراط ادامه می دهد که دیگرانی را هم آزمودم هر چند که با من دشمن می شدند اما تکلیف دینی خود میدانستم که به سخن خدا پی ببرم . اما نتیجه تلاش خود را این گونه بیان می کند:" کسانی که بیش از همه به دانایی شهره بودند به نظر من زبونتر آمدند و مردمانی که شهرتی به دانایی نداشتند خردمندتر از آنان بودند." او پس از آزمودن مردان سیاسی به سراغ شاعران، پیشه وران و بعد همه هموطنانش و بیگانگان و جوانان میرود ولی آنانکه در معرض آزمایش او قرار می گیرند بسیار خشمگین می شوند و در نهایت ملتوس به هواداری شاعران برمی خیزد آنوتوس به جستن انتقام پیشه وران و مردان سیاسی کمر بسته و لوکون به دفاع از سخنوران قیام می نمایند .
سقراط از ملتوس می پرسد که چه کسی تربیت کننده جوانان است و او پاسخ می دهد قانون سقراط می گوید منظور من آن است که چه کسی که البته قوانین را هم خوب می شناسد و او می گوید همه داوران این دادگاه سقراط می پرسد تماشاگران هم می توانند او می گوید آری و سقراط به جایی می رسد که می گوید همه آتنیان از عهده تربیت جوانان بر می آیند جز من ؟ و ملتوس پاسخش مثبت است و بعد همین پرسش را در باره تربیت اسب از او می پرسد که آیا همه مردمان می توانند اسب را تربیت کنند یا تنها تنی چند که مهتر نامیده می شوند ؟ از نظر سقراط اوبااین پاسخ که تنها تنی چند از عهده تربیت اسب ها بر می آیند ثابت ساخته که هر گز به مساله تربیت جوانان نپرداخته است . اتهام دیگری که به سقراط وارد کردند آن بود که جوانان را وادار ساخته خدایان شهر را انکار کنند و خود نیز مطلقا منکر خدایان است اما سقراط ثابت می کند که ادعانامه اش پر از سخنان متناقض است و مانند این است که بگوید:"سقراط بی دین است زیراخدایان را نمی پرستد بلکه خدایان را می پرستد."
ادامه دارد

1 comment:

Anonymous said...

خوندم.............................