ما اجازه نمیدهیم کیفیت فناپذیری حیات بیمعنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگیمان.
برگ
Monday, January 30, 2006
حرفی ندارم جز یه دنیا حرف نا گفته
قبل از هر چیز ابتدا باید بگویم اسم کتابی که به بچه های فلسفه هنر توصیه کردم "ارابه خدایان " است که در مطلب قبلی اشتباه تایپی شده بود ودیگر اینکه حرفی ندارم جز یه دنیا حرف ناگفته
what we do in life occurs in eternity ...(2)
fighters three weeks from now I will be harvesting my crops... imagine where you will be it will be so... hold the line ... stay with me ... if you find yourself alone riding on green fields with the sun on your face do not trouble ... you are in heaven and you are already dead ... brothers what we do in life occurs in eternity...
brothers what we do in life occurs in eternity...(1)
از روز شنبه که فیلم "راه طی شده"را دیده ام مدام این اصل منطقی که:" هر چه بر مفاهیم بیفزاییم دایره مصادیق تنگ تر میشود "در ذهنم رفت و امد می کند . جامعه ما به سمت و سویی رفته و می رود که در تعریف از ادم های خوب و به تصویر کشیدن انها تا انجا پیش می رود که:"تا بنگری از دایره بیرون باشی "که تجلی ان را در فیلم ها و سریال ها می بینیم . در جامه ما از این قاعده این گونه استفاده میشود :انسان
انسان خوب
انسان خوب مسلمان
انسان خوب مسلمان شیعه
انسان خوب مسلمان شیعه ایرانی
انسان خوب مسلمان شیعه انقلابی
حاجی
اری برای انسان خوب....یک مصداق وجود دارد :حاجی وحاجی هم یعنی ریش تسبیح تواضع با هیکل و هیبت خاص و نهایت خوبی که با نگاههای به اصطلاح معنا دار به ادم های خطاکار گویی پشت و روی همه را می بیند
سوال:ایا میشود شخصیتی بیافرینیم که حاجی نباشداما خوب باشد؟و حاجی هم یکی از مصادیق خوب ها باشد نه همه ان .شخصیتی که همه دنیا بفهمندش و به عنوان "انسان خوب" قابل ترجمه به همه فرهنگها و زبانها باشد با دیدن "راه طی شده" سوالاتی که از مدتها پیش ذهنم را مشغول کرده بود پر رنگ تر شد .چگونه است که ما و سران ما که این همه ادعای حکمت و معارف دارند عمیق ترین شخصیت های معرفتی اش در فیلم ها وسریال ها میشود "حاجی "هایی که معرف حضور هستند و یا نهایت می شوند "سید هادی " فیلمی که من دیدم . چرا انچه که در ان سوی مرزها ساخته میشود ان همه تامل بر انگیز است و و شخصیت پردازی به گونه ای است که به تصویر کشیدن ادم خوب عین خوبی اوست و قابل فهم و تر جمه برای همه دنیا . فیلم در هر کجا که پخش شود با هر زبان و فرهنگ مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد.نگو یید امکانات .نوشتن فیلمنامه و شخصیت پردازی و بازیگری خوب کار امکانات نیست به طور مشخص کار "فکر "است من تماشگر حرفه ای نیستم اما عنوان این نوشته از فیلم گلادیاتور است .به همین زیبایی می توان با ابدیت ارتباط بر قرار کرد
انسان خوب
انسان خوب مسلمان
انسان خوب مسلمان شیعه
انسان خوب مسلمان شیعه ایرانی
انسان خوب مسلمان شیعه انقلابی
حاجی
اری برای انسان خوب....یک مصداق وجود دارد :حاجی وحاجی هم یعنی ریش تسبیح تواضع با هیکل و هیبت خاص و نهایت خوبی که با نگاههای به اصطلاح معنا دار به ادم های خطاکار گویی پشت و روی همه را می بیند
سوال:ایا میشود شخصیتی بیافرینیم که حاجی نباشداما خوب باشد؟و حاجی هم یکی از مصادیق خوب ها باشد نه همه ان .شخصیتی که همه دنیا بفهمندش و به عنوان "انسان خوب" قابل ترجمه به همه فرهنگها و زبانها باشد با دیدن "راه طی شده" سوالاتی که از مدتها پیش ذهنم را مشغول کرده بود پر رنگ تر شد .چگونه است که ما و سران ما که این همه ادعای حکمت و معارف دارند عمیق ترین شخصیت های معرفتی اش در فیلم ها وسریال ها میشود "حاجی "هایی که معرف حضور هستند و یا نهایت می شوند "سید هادی " فیلمی که من دیدم . چرا انچه که در ان سوی مرزها ساخته میشود ان همه تامل بر انگیز است و و شخصیت پردازی به گونه ای است که به تصویر کشیدن ادم خوب عین خوبی اوست و قابل فهم و تر جمه برای همه دنیا . فیلم در هر کجا که پخش شود با هر زبان و فرهنگ مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد.نگو یید امکانات .نوشتن فیلمنامه و شخصیت پردازی و بازیگری خوب کار امکانات نیست به طور مشخص کار "فکر "است من تماشگر حرفه ای نیستم اما عنوان این نوشته از فیلم گلادیاتور است .به همین زیبایی می توان با ابدیت ارتباط بر قرار کرد
Saturday, January 28, 2006
عادی اما پر از ادعا
عادی تر از همه کسانی که فکر می کنم عادی اند روزگار می گذرانم .عادی تر از همه زنان خانه داری که هر روز صبح پس از صرف صبحانه می روند که حداکثر تلاش خود را برای اماده کردن نهار صرف کنند بعد از جمع اوری کارهای نهار همان زحمات را برای شام متحمل میشوند و تکرار مکررات .دلشوره برای فرزند و حرص خوردن از دست شوهر!!!عادی تر از همه مردانی که صبح را برای به دست اوردن یک لقمه نان میدوند از خود صبح تا نهایت شب وگذراندن همه روزهایی که به جهت شباهت همه"یک روزند".عادی تر از همه پدر بزرگ و مادر بزرگ هایی که از دنیا فقط خواب و خورش را به یاد دارند حتی اسم خود را هم فراموش کرده اندو عادی تر از همه کودکانی که بازی هیچوقت برایشان تکراری نمی شود نه تکراری و نه عادی ... سهراب فقط خودش این جمله اش را زیست که:"زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود "اری امروز با همه وجود حس کردم توهم غیر عادی بودن دارم اما واقعیت این است که عادی ام و پر از ادعا و چه بسیار روز ها که زندگی را "لب طاقچه عادت" از یاد می برم
Wednesday, January 04, 2006
برسد به دست استاد سپهران
سر کلاس استاد سپهران قرار بود از کنفرانسهایی که ارائه داده بودیم نفری یک سوال طرح کنیم . من سوال را بدون جواب طرح کرده بودم واین بسی باعث شرمندگی بود اما الان به یکباره به ذهنم رسید که ما دانشجویان قرن21 هستیم نه عصر حجر پس تصمیم گرفتم جواب را در وبلاگم بگذارم تا هم به دست استاد برسد هم همکلاسهای محترم هم همه کسانی که قرار نیست امتحان بدهند
در باب زیبایی وعشق از نظر افلاطون
افلاطون معتقد است این سیر صعودی که منجر به افرییندگی می شود- به شرحی که خواهد امد -ابتدا از دلدادگی به یک تن زیبا اغاز میشود و پس از این مرحله ادمی متوجه می شود همه تن ها زیباست و به همه تن ها دل می بندد و تنی را بر تن دیگر ترجیح نمی دهد پس از ان چشمش به زیبایی روح گشوده می شود پس اگر تنی هم زیبا نباشد و روح زیبا باشد بدان دل می بندد پس از ان زیبایی اخلاق و قوانین و اداب و سنت را در می یابد در اینجا نیاز به راهنما دارد که روی اورا به سمت زیبایی و دانش بر گرداند .در مرحله اخر که با مظاهر گوناگون زیبایی اشنا می شود دیگر دل به تن و روح نمی دهد به میان دریای زیبایی می رود و با یک نظر همه زیبایی ها را می بینید و سخنان و اندیشه های عمیق می افریند و به مراحل اخر که رسید با زیبایی حیرت انگیزی روبه رو میشود که اولا موجودی سرمدی است نه به وجود می اید و نه از بین میرود نه بزرگتر و نه کوچکتر می شود چنین نیست که گاه زیبا و گاه زشت باشد و در مقایسه با چیزی زشت و در مقایسه با چیزی زیبا بنماید چیزی است در خویشتن خویش که همواره همان می ماند و دگرگون نمی شود و همه چیزهای زیبا چون بهره ای از او دارند زیبایند در این راه چاره از پیمودن ان مسیر های زمینی ندارند .ابتدا یک تن بعد همه تن ها از تن زیبا به کار زیبا از کارهای زیبا به دانش های زیبا و در پایان به شناسایی خاصی برسد که موضوعش خود زیبا است زیبایی فی نفسه
خب امیدوارم استاد سپهران سری به وبلاگ بنده بزنند و بچه ها هم در امتحانشون مو فق باشند
در باب زیبایی وعشق از نظر افلاطون
افلاطون معتقد است این سیر صعودی که منجر به افرییندگی می شود- به شرحی که خواهد امد -ابتدا از دلدادگی به یک تن زیبا اغاز میشود و پس از این مرحله ادمی متوجه می شود همه تن ها زیباست و به همه تن ها دل می بندد و تنی را بر تن دیگر ترجیح نمی دهد پس از ان چشمش به زیبایی روح گشوده می شود پس اگر تنی هم زیبا نباشد و روح زیبا باشد بدان دل می بندد پس از ان زیبایی اخلاق و قوانین و اداب و سنت را در می یابد در اینجا نیاز به راهنما دارد که روی اورا به سمت زیبایی و دانش بر گرداند .در مرحله اخر که با مظاهر گوناگون زیبایی اشنا می شود دیگر دل به تن و روح نمی دهد به میان دریای زیبایی می رود و با یک نظر همه زیبایی ها را می بینید و سخنان و اندیشه های عمیق می افریند و به مراحل اخر که رسید با زیبایی حیرت انگیزی روبه رو میشود که اولا موجودی سرمدی است نه به وجود می اید و نه از بین میرود نه بزرگتر و نه کوچکتر می شود چنین نیست که گاه زیبا و گاه زشت باشد و در مقایسه با چیزی زشت و در مقایسه با چیزی زیبا بنماید چیزی است در خویشتن خویش که همواره همان می ماند و دگرگون نمی شود و همه چیزهای زیبا چون بهره ای از او دارند زیبایند در این راه چاره از پیمودن ان مسیر های زمینی ندارند .ابتدا یک تن بعد همه تن ها از تن زیبا به کار زیبا از کارهای زیبا به دانش های زیبا و در پایان به شناسایی خاصی برسد که موضوعش خود زیبا است زیبایی فی نفسه
خب امیدوارم استاد سپهران سری به وبلاگ بنده بزنند و بچه ها هم در امتحانشون مو فق باشند
....................
امروز کلی تو دانشگاه خوش گذشت .چون اخرین جلسه کلاسها بود سر کلاس خانم لاری 10نفر کنفرانس داشتند چهار ساعت و نیم سر کلاس بودیم خسته هم نشدیم بعد از کلاس هم یکی از دوستان همه رو چای مهمون کرد . خوشحالم که درس می خونم .راستی وقتی داشتم بر می گشتم خونه یه اقایی در حالی که ضبط ماشینش دستش بود و در ایستگاه اتوبوس ایستاده بود به خانمش میگفت من الان پشت فرمونم نمی تونم صحبت کنم دیر هم میام خونه .فقط می تونم بگم:دروغ چرا؟ خب زیاد هم به من مربوط نمی شه بگذریم . بعد از 11سال خاطره نویسی با قلم و بر روی کاغذ امشب هم برای اولین بار این مدلی نوشتم کلی هم بهم چسبید . اینکه فائزه رودی هستم از تهران رو شهود کردم انگار خودمم برای خودم تازگی دارم . خب دیگه میرم چون خیلی خستم
Subscribe to:
Posts (Atom)