این دو طرح را سوم اردیبهشت سال هفتادو هفت کشیدم، آبرنگ، گواش و برای سفیدها هم از لاک غلط گیر استفاده کردم. کتابی درباره ی روابط مردو زن خوانده بودم که نه نویسنده اش یادم می آید نه مترجم نه عنوان کتاب نه حتی طرح جلدش در مقدمه ی کتاب نویسنده گفته بود زمانی که ازدواج کردم مادربزرگ خودم به زبان انگلیسی و مادربزرگ شوهرم به زبان دیگری به من تبریک گفتند و هر دو یک جمله را گفتند مبارک باشه عزیزم من دو سال اول ازدواجم فقط گریه کردم خیلی طبیعیه! منظور اینکه می خواستم بگویم این مشکلات در سطح بین المللی معنا دارد فکر نکنید مخصوص شما است شمایی که در ایران و در خانواده ای با عقیده های خاص زندگی می کنید اما خب در کشورهایی مثل ایران که هنوز مردسالاری محض است و حتی روشنفکران ما هم از پدران بازاری ما مردسالارتر هستند قصه کمی جدی تر و پیچیده تر است. هنوز هم مردهای ایرانیِ تحصیل کرده تمسخر و تعجب می کنند اگر در کلاسی تعداد خانم ها بیشتر از آقایان باشد هنوز خیلی فاصله داریم تا روزی که چشم های مردهای ایرانی زنها را با جنسیتشان نگاه و تعریف نکنند آن روز می آید اما حیف از روزی که می آید و من و نوه ها و نتیجه های و نبیره هایم نمی بینیم شاید ندیده هایم دیدند.
پی نوشت: این نقاشی را دوست دارم به جز جمله ای که از قول مرد عصبانی نقل کردم اما خب می گذارم به حساب به بی تجربه بودن می شد خیلی جمله های قشنگ تری نوشت که در معرکه ی دعوا ردو بدل می شود
پی نوشت دو: حتی نوع زبان مادربزرگ ها هم یادم نمی آید فقط می دانم که آنقدر متفاوت بود که راه به عالم هم نداشتند
No comments:
Post a Comment