ما اجازه نمی‌دهیم کیفیت فنا‌پذیری حیات بی‌معنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگی‌مان.
برگ

Wednesday, June 17, 2009

...شگفت

شگفت و سراسیمه
بسوی شباهت می روم
که من در آینه به خودم شباهت دارم
نیست و امید
عسل و خیال
پرواز آن پرنده از روی بام
که در هنگام مرگ
بی قید و با کمی اختلال
در خواندن آواز
ناباور نفس می کشید و می مرد
آسان همسایه
آن دوری
و آن دیوار بی انتها
می شدم
سایه های درختان روی چمن سبز
دراز کشیده بودند
این تنها توصیف ما در آن سال
از درختان بود
اما این زمان دیگری بود
که چمن سبز بود و عطر داشت
از حرکت مانده بودم
خاموش بودم
شن ها عمر مرا احاطه می کردند
مهمانخانه ها در باران
از مرگ حقیر ما
پیر بودند
و مسافران به تعبیر صاحب مسافرخانه
پر پر می زدند و در کنار پله ها
جان می دادند
قامت دریا ما را تسلی می داد
و ما به عدالت فکر می کردیم
جهان مرئی بود
کودک بستنی را دوست داشت
بازارهای میوه
آشفته انگور و امید ما را به روزها
انکار می کردند
زمان
قامت زن را افروخته بود
زن در بازار میوه می سوخت
قلب
صدای خاکستر داشت
مصیبت به زودی با آب دریا
تا خانه ی ما بالا می آمد
اما پنجره باز بود
و ما دریا را می دیدیم
احمد رضا احمدی

Friday, June 05, 2009

(5)نیچه و مکتب پست مدرن

مخالفت با نهادها
نوع مشخص تشکیک افراطی نیچه ای را معمولامکتب ضد نهاد نام می نهند؛ عنوانی که اندکی باید به توجیه آن پرداخت شاه لیر گفته ای دارد که به نقل از ارسطو بیان شده است هیچ از هیچ نمی زاید هیچ فلسفه ای نمی تواند کار خود را بدون نوعی اعتقاد اولیه که مبرهن و حقیقی انگاشته می شود، آغاز کند. اینجاست که پای ماوراءالطبیعه به میان می آید و نیچه این مسئله را خوب تشخیص داد مثلا اگر بنا باشد که روایات علمی جهان معتبر انگاشته شود بعضی مسائل باید بدون گفت و گو مورد قبول قرار گیرد؛ نظیر وجود واقعی جهان مادی، سوای دریافتی که ما از جهان داریم و اینکه دریافت ما از این جهان از هیچ دقتی برخوردار نیست و اینکه قوانین علی فقط در یک جهت عمل می کنند. این اعتقاد به نظر معقول می آید ولی اثبات آن ممتنع است صرف خروج از تجربه ی حسی جهان، جهت دریافت اینکه آیا جهانی خارج این تجربه وجود دارد یا نه، که براحتی تجارب حسی قابل اعتماد را برای ما فراهم می آورد، ممتنع است. اگر چه این معلول را که مقدم بر علت است، تجربه نکرده ایم؛ مع هذا، این دلیل بر عدم میسوریت چنین رخدادی نیست. به نظر نیچه نظام های اعتقادی جهان مغرب زمین مبتنی بر یک سری مفروضات مابعدالطبیعه از این قبیل است
روشنگری
هویت دنیای جدید مغرب زمین، مسیحی است. این جهان در عین حال محصول دوران روشنگری یعنی پدیده ای فرهنگی است که دراواخر سده ی هفدهم آغاز شد. درباره ی مفهوم روشنگری یا اینکه هنوز ما در آن دوران زندگی می کنیم یا نه، گفت و گو بسیار است. اما به هر حال دوران روشنگری بخشی از سنت فرهنگی و تاریخی ماست و تاثیر غیر قابل انکاری بر علوم مغرب زمین و حیات سیاسی آن دارد
به نظر فلاسفه ی دوران روشنگری چون دکارت، وجه افتراق ما با این حیوانات تفکر ما است. به نظر او اگر ما شعور خود را در استخدام مکاتب معینی از فلسفه و دانش درآوریم، می توانیم از ذهن خود برا ی وصول به اصول علمی متقن استفاده کنیم. او معتقد است منطق، کلی، عینی، و وابسته به خود است و اگر منطبق با روش به کار برود، موجبات پیشرفت علم و جامعه فراهم می آید
اعتقاد روسو به منطق و علم کمتر از دکارت بود ولی به اصالت پیشرفت سیاسی معتقد بود به نظر روسو اگر انسان استدلال منطقی افراد را معیار قرار دهد و بتواندایشان را به قبول جانشین کردن آزادی طبیعیشان با آزادی مدنی وادار سازد، آنگاه انسانها می توانند به ایجاد یک جامعه ی سیاسی واقعی موفق شوند
دیگر متفکران دوران روشنگری از قبیل کانت از این اعتقاد به اندیشه ی منطقی و مستقل جها ت تاکید اعتقادات اخلاقی دیانت مسیح سود بردند به نظر کانت منطق علمی می توانست مودی به قوانین اخلاقی جامع و مطلقی شود که واجد حقیقت ازلی و بنابراین برای همگان واجب الاطاعه است
ایده هایی از این قبیل مربوط به دوره ی روشنگری، به اروپائیان اطمینان کامل نسبت به قطعیت پیشرفت آینده در مسائل سیاسی، اخلاقی و علمی داد قطعیت این نظرات تا قرن نوزده دست نخورده باقی ماند تا آنکه نیچه به بررسی دقیق تر آنها پرداخت
نیچه نسبت به این اعتقاد ساده لوحانه ی دوران روشنگری درباره ی منطق و پیشرفت انسان، نگرشی بسیار روشنگرانه داشت
در گوشه ی مهجوری...از جهان سیاره ای بود که در آن حیواناتی هوشمند به اختراع دانش دست یازیدند واین خود سرانه ترین کار تاریخ بود
نیچه از قبول نظریه ی همخوانی حقیقت استنکاف می ورزید مضمون نظریه همخوانی آن است که دریافتهای ذهنی ما به نوعی با جهان می خواند، به جهت آنکه ما همیشه مستقیما به واقعیت یا از طریق حواس خود یا از طریق منطق خود دسترسی داریم ولی برای نیچه تنها حقیقت واقعی راجع به انسان و جهان ارداه ی سرکوب ناشدنی معطوف به قدرت همه ی چیزها و ضرورت نیرومندی است که این اراده در جهت تسلط بر دیگران دارد به عبارت دیگر انسانها همیشه فقط به اختراع به اصطلاح حقایقی برای خویش می پردازند که برای ایشان مفید است و بقای ایشان را به عنوان یک نوع میسر می سازد معرفت و حقیقت ابزارهای کار آمدند نه تمامیت های متعالی اینها مفاهیمی زاییده ی ذهنیت انسانند ولی هرگز نمی توان آنها را از ارزشهای عینی دانست زیرا همیشه در استخدام علایق واهداف انسانی هستند
نیچه هرگز به یک نوع نظریه ی هماهنگ و منسجم راجع به معرفت دست نیافت و غالبا نظریات خود را با گزیده گوییهای استعاری بازی گوشانه ای منعکس می کرد ولی از لحاظ جوهری نیچه با نظر هراکلیت دال بر آنکه جهان متوکن همیشه در حال حرکت و تغییر مستمر و توام با آشوب است موافق بود به طوری که هر گونه ثبات یا انسجامی که ما با آن برخورد می کنیم، دستاورد خود ماست نیچه عقیده داشت که دانستن
تحمیل مقولات بر فرایندهای آشفته است که جهان را برای ما قابل استفاده می کند و به ما احساس قدرت و اشراف می دهد
به نظر او حتی ریاضیات و استقرا منطقی صرفا ابداعات انسانی هستند و به منزله ی پیش فرض هایی عمل می کنند که هیچ چیزی در جهان واقع با آنها همخوانی ندارد
منبع:نیچه و مکتب پست مدرن، دیو رابینسن، برگردان ابو تراب سهراب و فروزان نیکوکار ،تهران، فرزان روز، 1384
صص13-9