این روزها که به نوروز نزدیکیم هرروز کلی هستی میبینم که در تکاپو برای چیستی خود از این مغازه به ان مغازه میروند . دهان هایی که تند تند حرف می زنند نمی دانم چه می گو یند حس می کنم چانه می زنند کمی بالا کمی پایین همه می خواهند نو شوند همه می خواهند رنگ دیگری داشته باشند .رنگی که با رنگ سال قبل متفاوت باشد .
از این مقدمه نمی خواهم نتیجه های کلیشه ای بگیرم که بیایید هر روزمان نو باشد .می خواهم نتیجه ای دیگر بگیرم که با ان زندگی کرده ام:" از هستیم شادم و برای چیستی ام اندیشناک" هستم و چیستی ام در حال ساخته شدن است حتی با خرید لباس نو برای سالی نو ..و با درس با فلسفه با فلسفه هنر با هنر با زبانی که هنوز هم یاد نگرفته ام با دوستانم با خانواده ام با همه غریبه های اشنا که هر روز در صف تاکسی و متروو اتوبوس و دانشگاه میبینم با همه اینها و خیلی بیشتر از اینها. فائزه فائزای نیست که از پیش تعیین شده باشد بل فائزه ای است که هر روز ساخته میشود و این فکر از ان جا ناشی می شود که معتقدم روح ما هزاران بعد دارد که ما در تمام عمر عموما به یک بعد ان می پردازیم و در همان سر امد می شویم و چه بسا مردمانی که به همان یک هم نمی پردازند .دوست ندارم ابعادی از روحم تعطیل باشند دوست دارم از هر طرف که به خود می نگرم وسیع باشم .
راستی از یک چیز دیگر هم شادم و ان تاریخ تولدم است که به تاریخ1/1/1358هست شدمپی نوشت:این نوشته را به افتخار سعیده گل محمدی نوشتم
1 comment:
خوش به حال سعیده
Post a Comment