زرتشت پيامبر و حكيم
كتاب نزهة الارواح و روضة الافراح يا تاريخ الحكما از آثار شمس الدين محمد بن محمود شهروزي
است كه به سال 686در گذشته است اين كتاب شرح حال و حكمت و فلسفه ي 128 تن از دانشمندان و حكماي يوناني و ايراني و اسلامي است كه آگاهي هاي آن در ذيل شرح و احوال و آثار شيخ شهاب الدين سهروردي از كهن ترين مدارك موجود در اين زمينه است اين كتاب در اوايل سده ي يازدهم به وسيله ي دانشمند حكيم و عارف ايراني مقصود علي تبريزي در هند به فارسي ترجمه شده است
در اين كتاب شرحي درباره زرادشت آمده است كه به سه دليل عمده داراي اهميت است
به مسائلي تكراري كه بر اثر جهل و تعصب بوده است، نپرداخته است
به مسائلي در زندگي زرتشت پرداخته كه در آثار مشابه كمتر ديده مي شود
اشاراتي كه به تفصيل آمده است با گاثاها و آثار سنتي زرتشت همانندي دارد
بر اساس شرح حالي كه از زبان زرتشت درباره خودش نقل شده در آذربيجان يعني در شرق ايران زاده شده است اماروايتي وجود دارد كه او در نجران متولد شده است شهري در شبه جزيره عربستان ميان حجاز و يمن اما جهت اين انتساب از آن روست كه به سختي
مي توانستند باور كنند كه پيامبري برخاسته از سرزمين ايران باشد و حتي تا جايي كه او را با ابراهيم خليل يكي دانسته اند و يا او را از شاگردانش مي دانستند در حالي كه از ديدگاه روايات كهن چه بسا زرتشت الگويي براي ابراهيم خليل بوده باشد نه بالعكس استاد و حكيمي كه زرتشت نزد وي در آغاز نوجواني بهره يافت برزين و يا به اشاره زات سپرم نام داشته است اين مرد فرزانه حكيمي بود كه خلوت گزيده و به انديشه و تفكر روزگار مي گذراند اما از خدمت به مردم و نيكي و دست گيري نسبت به خلق غافل نبود زرتشت دوران انديشه و تفكر را جهت فراغت از اعمال خور و خواب و پوشاك به قناعت و خوراك شير و پنير سر مي كرد در متن ي كه به خود زرتشت استناد مي دهند آمده است
چون رسيدم به دور زحل اوسط نور در آمد در پوست من از براي آن كه طالع دلو بود و زحل مربي و ولي آن
وجه امتياز سياره اي كه از آن نامبرده است حلقه ي درخشاني است كه در اطراف آن ديده مي شود تعبير راز آميز و كنايت گونه ي نويسنده بسيار زيبا بيان مطلب كرده كه با رسيدن به دور زحل ماده ي مستعده ي زرتشت و ضمير تفكر وي نور را جذب كرده و روشنايي دانش و ادراك را گرفته است مناجات و نيايش زرتشت براي نور خالص و محض است اين نور براثر تفكر وانديشه با راهنمايي پير و مراد حاصل مي شود
شهروزي به رفتن زرتشت نزد رستم اشاره مي كند و اينكه زرتشت آيين خود را به رستم عرضه كرد و او نپذيرفت اندوهگين شد اسفنديار نزد رستم مي رود باز هم نمي پذيرد و انگيزه جنگ رستم و اسفنديار كه منجر به كشته شدن اسفنديار شد نيز همين امر دانسته شده است و به همين جهت است كه نام رستم توسط موبدان از اوستا حذف شده است
نور و آتش در آيين زرتشت به شرحي كه خواهد آمد مقدس است هر كه آتش مقدس حرارت دانش نورالاهي را در خود گيرد و كسب كند رستگار است و اراده كرده تا پوياي شهود شود اين آتش اين نور اين لهيب و زبانه فر است فردانش بزرگي سعادت شكوه و عظمتي است كه از سوي خداوند بخشيده مي شود به آنانكه شايسته و درخورند پيروان اين دين بايد هر روز آتش زندگي را با خالص ترين كردار نيك دريافت شناخت و دانش و آگاهي روشن و فروزان نگه دارنداز اين نكته كه بايد هر روزه آتش زندگي را با هشياري و خلوص خوش سوزروشن و برقرار دارند نويسندگان يوناني برداشت ظاهري كرده اند بدين معنا كه بايد هر روزه با چوب هاي خشك و خوش سوز و خوش بو آتش بيفروزند در حالي كه در مورد انواع آتش ها والاترين شان كه بدون دود مي سوزد و خوش بو ومعطر است بنابر اوستا آتشي است كه درون آدمي مي سوزد و زندگي را تعالي مي بخشد همان آتشي است كه زرتشت مي گويد در طالع من روشن شد و به درونم رسوخ يافت همان آتشي كه نيروي تحرك هستي و نمو است آتش محك آتش است آتش پاك درونآتش مند را نمي سوزاند اما دشمن و بدخواه را مي سوزاند اهميت آتش در آيين زرتشت با غلو مجوس و موبدان موجب شد كه ستايش يكي از جلوه هاي ذات خداوندي به جاي اصل و خود خداوند شناخته شده و آتش پرستي باب شوداقبال لاهوري شرحي كوتاه درباره ماهيت آتش در حكمت ايراني حكمت خسرواني مي دهد به قرار زير
در نظر اصحاب جمال حقيقت نهايي چيزي جز جمال سرمدي نيست جمال سرمدي به اقتضاي ذات خود در پي آن است كه روي خود را در آيينه ي جهان بنگرد از اين رو جهان نگار يا عكس جمال سرمدي است به اين ترتيب اصحاب نحله جمال از مفهوم نوافلاطوني آفرينش كه جهان را نشئه اي از فياضيت الاهي مي شمرد دور شدند ومانند
مير سيد شريف علي جرجاني اعتقاد كردند كه تجلي زيبايي علت خلقت است و عشق نخستين مخلوق است و عشق است كه جمال سرمدي را تحقق مي بخشد صوفيان ايراني به اقتضاي اصل زرتشتي خود اين عشق جهانگير را آتش مقدس ناميدند كه جز خداهمه چيز را
مي سوزاند البته اين آتشي نيست كه مغان و موبدان متشرع مجوسي در اتاق هاي سر بسته و پستوها در منقل و آتشدانهيزم ها برآن مي نهند و ادعيه تلاوت مي كردند
ما اجازه نمیدهیم کیفیت فناپذیری حیات بیمعنا جلوه کند و روایت محصول این امتناع است. محصول پافشاری لجوجانه ما بر معنا بخشیدن به جهان و زندگیمان.
برگ
Saturday, July 28, 2007
Wednesday, July 11, 2007
از روز آخري كه براي خودش روزي بود روزهاي بسياري گذشته است ومن در اين روزهاي بسيار امتحان داده ام پايان نامه تصويب كرده ام كلاس هايم را نرفته ام وبلاگ نويسي ام تعطيل بود اماامروز در جلسه دفاع دوست نازنينم الهام شركت كردم و امشب دلي را شكستم كه به اندازه همه عالم كائنات و ممكنات وسعت دارد براي جبران تنها مي توانم برايش آرزو و دعا كنم كه به همه آرزو هايش برسد چه اينكه عذر خواهي در بعضي شرايط كاريكاتور مي نمايد ما وقتي در گوش كسي مي زنيم كلي عذر خواهي مي كنيم اما اگر كسي را بكشيم چه در واقع ما هميشه و قتي خطاهاي بسيار كوچك مي كنيم بسيار عذر مي خواهيم
Subscribe to:
Posts (Atom)